گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
مقدمه






اشاره

سرنوشت تراث اسلامی و نسخه های خطی عالمان و اندیشمندان شیعه حکایت تأسف باری است که گفتن از آن«یک دهان خواهد به پهنای فلک»و یا مصداق این سخن است که:«اگر گویم زبان سوزد و اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد».چه می توان گفت که حکایت سستی ها و کوتاهی های ما-و بیشتر ناهماهنگی ها و سلیقه دوستی ها-در عرصه ی پاسداری از میراث بی بدیل اسلامی ناگفتنی است!

به قول آن فرهیخته فقیه که فرمود:کتاب هایی که صد سال پیش در زمان ناصر الدین شاه چاپ شده در دست نیست درحالی که حفظ کتب شیعه از مقاصد مهمه است؛هر چند ما حفظ نمی کنیم.خدا می داند چه کتاب هایی را از دست ما ارزان گرفتند و به خارج بردند.ما قدردان علم و عالم نیستیم.در فرانسه نام بعضی از خیابانها را به نام خواجه نصیر الدین و شیخ طوسی و شیخ صدوق گذاشته اند،ولی در ایران اسلامی به نام های...؟ (1).

یا در جایی دیگر می فرماید:چه کتاب هایی نفیس و گرانقدر که علمای ما نوشته اند و از بین رفته و در دسترس ما نیست.بزرگترین شخصیّت مذهبی ما شیعیان،مرحوم شیخ مفید و شیخ صدوق هستند که هرکدام دویست تا سیصد کتاب و رساله تألیف

ص:17

1- (1)) -600 نکته در محضر بهجت،محمد حسین رخشاد،ص 206.
نموده اند ولی شاید نیمی از کتاب های آن ها به چاپ نرسیده است.ای کاش هیأتی برای شناسایی،جست وجو،پیدا کردن،چاپ یا عکسبرداری از کتب شیعه تشکیل می شد و کتاب های خطّی علما را که در دسترس نیست به طبع می رساند زیرا اسلام ناب و خالص در کتب تشیّع است، «فِیهٰا کُتُبٌ قَیِّمَهٌ (1)» (2)

ناهماهنگی ها و نامرادی ها و ارباب متفرقّونی که احدی نگفت خیر است در این عرصه،مصیبت آفرین و ذلت آور است.غریبه ها و غربی ها هم خوب فهمیدند و هم زود! میراث ما را به تاراج بردند و هزینه کردند و گوهرهای آن را استخراج کردند و به قول اندیشمند بزرگ محمد رضا حکیمی کاخ تمدن و سیطره و حاکمیت خود را بر پایه های میراث علمی و فرهنگی ما گذاشتند.

امّا ما چه کردیم جز بی مهری؟و آیا تا کی این تلخ آب در این بستر می دود؟خدا داند...!

اهل تحقیق و اصحاب نگارش بر این عقیدت باورمندند که پژوهش گران یک جامعه قبل از اینکه درباره نو یا دیرین بودن سخنان خود حرفی بزنند باید ابتدا تمام تراث علمی خود را احیا کنند و سپس کاخ رفیع اندیشه خود را بر بنای استوار میراث گذشته خویش بنهند.این چنین می توان گفت که محققان وادی علم در عمر خویش و در سرمایه های انسانی و غیرانسانی شان صرفه جویی کرده اند.در این صورت و با نگاه به ثروت علمی گذشته یک ملت است که اشخاص می توانند سخن بگویند و آنکه می گوید:«لن یتفوه بهذا أحد قبلی»و یا«لا یقولون رجال العلم هذه اللطیفه قبل هذا الزمان»با این نظاره گری گزافه گویی نکرده است.و الاّ غیر از این و با غفلت از ثروت علمی گذشتگان علم و معرفت یک جامعه،چنین سخنی غیر از جفا و گزافه گوییی درشت چیزی نیست.

صرف نظر از اینکه کارهای احیا شده امروز تماما بر اسلوب های شایسته و بایسته

ص:18

1- (1)) -سوره مبارکه بیّنه،آیه 3.
2- (2)) -600 نکته در محضر بهجت،ص 121.
تحقیق و پژوهش استوار نشده است و بر بعضی از آن تصحیح و تحقیق ها نام«احیاء تراث»صدق نمی کند و برخی دیگر نیز به یقین بهتر قابل عرضه خواهد بود؛بسیاری از آثار فرهیختگان و اندیشه وران شیعه هنوز نیز احیا نشده است.از شخصیت های گمنام و پرتوان علمی و هرکدام چند اثر فخیم که بگذریم آثار بسیاری از فحول و بزرگان شیعه همچنان دست نخورده است.

به عنوان نمونه هنوز بسیاری از آثار علامه مجلسی(1037-1110 ق)تصحیح نشده است.چرا که از تعداد 169 کتاب و رساله معرفی شده از ایشان در زندگی نامه علامه مجلسی بیش از 109 اثر چاپ نشده از ایشان باقی است. (1)این آمار بیانگر آن است که حدود 64%این آثار همچنان چاپ نشده باقی مانده است.

در فهرست خودنوشت فیض کاشانی(1006-1091 ق)که پژوهیده جناب محسن ناجی است به لحاظ عنوانی 54%از آثار فیض به زیور چاپ-و البته بدون در نظر گرفتن ملاحظه کیفیت تحقیق و تصحیح که آن خود جای حرف و حدیث دیگری است -آراسته نشده است.

در این کتاب 113 عنوان تألیف از فیض کاشانی معرفی و نسخه پژوهی شده است که از این تعداد 61 عنوان چاپ نشده است. (2)البته نباید فراموش کرد که ترجمه ها، حاشیه ها،تلخیص ها،ردیّه ها و تعلیقاتی نیز دانشمندان شیعه بر آثار فیض نوشته اند که آنان نیز اغلب چاپ نشده است.

ص:19

1- (1)) -زندگی نامه علامه مجلسی،سید مصلح الدین مهدوی با حواشی علامه سید محمد علی روضاتی،همایش بزرگداشت علامه مجلسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1378،تهران. ج 2،ص 128-217.
2- (2)) -این اثر در سال 1377 از سوی آستان قدس رضوی چاپ شده است.البته پس از آن آثار دیگری از فیض به زیر طبع آراسته گردیده است.
آیا مجلسی اوّل(1003-1070 ق)چه تعداد آثار چاپ نشده دارد؟براساس اطلاع بنده از چهل و نه اثر شناسایی شده از ایشان سی و سه اثر هنوز چاپ نشده است. (1)

در کتاب«تقویم الایمان»اثر حکیم الهی و معلم ثالث میرداماد(...-1040 ق)با اندکی اختلاف در برخی تألیفات،بیش از 70 اثر معرفی شده است که از این تعداد 38 اثر چاپ شده و بقیه که 45%کل آثار است همچنان بدون تحقیق مانده است.البته این مقدار با احتساب آثار چاپ سنگی است و علاوه بر این نامه ها و اجازات چاپ نشده نیز-که شمار آن به شانزده عدد می رسد-در زمره این آمار قرار نگرفته است. (2)

از جناب فاضل سراب(...-1124 ق)به نوشته کتاب:«مجموعه مقالات همایش فاضل سراب و اصفهان عصر وی»و غیر آن به دست می آید از میان حدود 42 اثر علمی -اعم از کتاب و اجازات-ایشان تعداد 7 کتاب و رساله چاپ یا آماده چاپ شده است؛ یعنی 83%آثار ایشان همچنان تصحیح و تحقیق نشده مانده است.

آثار ملا اسماعیل خواجویی(...-1173 ق)به سپاس حق تعالی اکثر چاپ شده است-هرچند شایسته تحقیق قویم و پرمایه تر است-و اندک آثاری از ایشان تحقیق نشده مانده است.

از 154 اثر ملا حبیب اللّه کاشانی(...-1340 ق)که در مقاله کتابشناسی آثار ملا حبیب اللّه کاشانی معرفی شده است و به خواست خدا در همین دفتر ارائه می شود، حدود 42 اثر به صورت چاپی ارائه شده و اغلب آنها نیز چاپ سنگی است و در حدود

ص:20

1- (1)) -زندگی نامه علامه مجلسی،سید مصلح الدین مهدوی،ج 2،ص 375-392.
2- (2)) -بنگرید به تقویم الایمان،میرداماد تحقیق علی اوجبی،ص 94-121؛نبراس الضیاء و تسواء السّواء،میرداماد،تحقیق حامد ناجی اصفهانی،ص 87-92 مقدمه؛حکیم استرآباد، دکتر سید علی موسوی مدرس بهبهانی،صص 107-175.
116 اثر همچنان چاپ نشده باقی مانده است.از آیت اللّه حاج محمد ابراهیم کلباسی (...-1261 ق)24 رساله و مقاله و اجازه معرفی شده است و از این تعداد 20 اثر همچنان چاپ نشده باقی مانده است. (1)

از حکیم میرفندرسکی(970-1050 قمری)22 اثر و اجازه معرفی شده و از آثار این حکیم بزرگ 9 اثر چاپ و بقیه همچنان خطی باقی مانده است. (2)

فقیه بزرگوار آیت اللّه حاج آقا منیر الدین بروجردی(1269-1342 ق)دارای بیش از 20 اثر فقهی،اصولی و رجالی است درحالی که از این مجموعه تاکنون 4 اثر به چاپ رسیده است.

تراجم نگاران به فقیه و عالم متضلّع محمد بن حسن اصفهانی مشهور به فاضل هندی (1062-1137 ق)80 اثر نسبت داده اند (3)که معدودی از آنها از جمله کشف اللثام، اجاله الفکر،الّلآلی العبقریّه،بینش غرض آفرینش،حکمت خاقانیّه و الکوکب الدرّی به چاپ رسیده و در حدود 90%آثار آن جناب همچنان در زاویه کتابخانه ها به صورت خطّی باقی مانده است.

البته از آثار چاپ نشده دانشمندان شیعه این سرزمین هم برخی آثار نسخه ای از آن موجود نیست یا اگر هست دست یافتنی نیست یا به سختی به دست می آید که آن نیز واگویه دردی دیگر است.

آثار خاندان های علمی و به خصوص بزرگان خاندان ها همتی جمعی را می طلبد و می تواند به صورت یک پروژه عظیم علمی مطرح شود.مثلا آثار خاندان آل ترکه و به

ص:21

1- (1)) -کتابشناسی حاج محمد ابراهیم کلباسی،سید محمد حسین حکیم.
2- (2)) -راه نمای پژوهش درباره میرفندرسکی،محمد رضا زادهوش.
3- (3)) -رجال اصفهان،دکتر سید محمد باقر کتابی،جلد اوّل،ص 69-70؛فوائد رضویه،محدث قمی،به کوشش عقیقی بخشایشی،ص 615-616 و غیر آن.
خصوص شخصیت بزرگوار و مشهور این خاندان صائن الدین علی ترکه اصفهانی (...835 ق)با 15 اثر فخیم و گرانسنگ از قبیل:اسرار الصلوه،تمهید القواعد،شرح فصوص قیصری،شرح تائیّه ابن فارض و...که هنوز نیز بخش زیادی از آن چاپ نشده مانده است.

ذکر این نکته حائز اهمیت است که بررسی خانواده های علمی و چگونگی شکل گیری آنها از منظر علمی و جامعه شناسی ثمراتی نغز به همراه دارد و نمایانگر جلوه ای از شکوه و عظمت تمدن اسلامی را در خود دارد و تصحیح و پژوهش علمی آثار خاندانی این ثمرات علمی و جامعه شناختی را نیز به همراه خواهد داشت.

اگرچه سخن درباره این آمار و ارقام به درازا می کشد ولی امید است پرگویی و گزافه گویی نشود و این درد غفلت در تراث پژوهی به خواست صاحب (ن وَ الْقَلَمِ وَ مٰا یَسْطُرُونَ) (1)درست واگویه شود و بی توجهی ما به این ثروت علمی تبیین شود.شاید این درداندیشی زمینه های جدیدی را برای شروع ها و فتوحاتی در عرصه تراث فراهم آورد.

باز بنگرید به آثار شیخ محسن عاصی اصفهانی رشتی(1224-1290 ق)که دارای آثار فراوان است و خود در«دافع البلیه»جایی می گوید که تا آن تاریخ 710 کتاب به نظم و نثر دارد. (2)وی در آن زمان شصت و شش ساله بوده است.از آثار او تاکنون چیزی -جز رساله«مرآه العاشقین»که در میراث دفتر سوم عرضه شده-چاپ نشده است و ما درباره افق علمی و ساحت فکری و فرهنگی وی به دلیل چاپ نشدن آثارش قضاوتی درست و کامل نمی توانیم داشته باشیم.در مقدمه مرآه العاشقین 54 اثر از آثار او معرفی اجمالی شده است.همچنین از فقیه بزرگ میرزا محمد شهدادی مصاحبی نائینی

ص:22

1- (1)) -سوره مبارکه قلم،آیه 1.
2- (2)) -میراث حوزه اصفهان،ج 3،ص 235.
(...-1278 ق)11 تألیف سراغ داریم که تنها دو رساله از آن تاکنون به چاپ رسیده است.

سیّد بزرگوار شفتی(1180 یا 1175-1260 ق)با 33 اثر علمی ارزشمند،میر زین العابدین پدر صاحب روضات با 12 نگارش،میرزا عیسی بیگ با 16 کتاب و رساله،میر سید احمد علوی با 48 تألیف هرکدام آثاری گرانسنگ به رشته تألیف درآوردند و همچنان به صورت خطی باقی مانده است.

آنچه ذکر شد از باب نمونه بود.بنده برای نمایاندن قصورها و تقصیرها یکصد نفر از شخصیت های مهم اصفهان را انتخاب نمودم و درباره وضعیت آثارشان تحقیق کردم امّا در نگارش و نگرش باز از آوردن همه آن آمار و ارقام چشم پوشیدم امّا عده ای از آن عالمان را دریغ دارم که ذکر نکنم.

عالمانی چون سید بهاء الدین محمد حسینی مشهور به مختاری نائینی(1080- 1130 تا 1140 ق) (1)با 18 اثر،ملا علی نوری(...-1246 ق)با 13 پژوهش (2)،مرحوم محقّق سبزواری(...-1090 ق)با 10 تألیف (3)،آقا سید محمد باقر درچه ای(1264- 1342 ق)با حدود 10 اثر علمی که از آن جمله است دوره فقه و اصول ایشان در شانزده مجلد (4)،ملا صالح مازندرانی(...-1086 ق) 5با 10 عنوان تألیف،ابن مسکویه

ص:23

1- (1)) -دانشمندان و بزرگان اصفهان،سید مصلح الدین مهدوی،ج 2،ص 896.
2- (2)) -همان،501.
3- (3)) -رجال اصفهان،دکتر محمد باقر کتابی،ص 26؛دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 372.
4- (4)) -دانشمندان و بزرگان اصفهان،370-371؛ستاره ای از شرق،ص 630-638.در ص 635 این کتاب آمده مهم ترین اثر او یک دوره 18 جلدی فقه و اصول است که شامل مطالبی درباره فقه،اصول،کلام،درایه،رجال و دیگر باب های علمی است،هریک از این مجلدات معادل 600 تا 700 صفحه دست نویس با خط ریز است که می توان حدس زد مجلدات چاپی آن به بیش از پنجاه جلد بالغ شود.
(...-421 ق)با گزارش تراجم نگاران از 28 اثر علمی وی (1)،سید عبد الحسیب عاملی (...-1121 ق)با 10 نگارش (2)،صاحب عبّاد(...-334 یا 335 ق)با 15 تألیف. (3)

کتابشناسان 12 تألیف برای سید صدر الدین عاملی (4)،31 اثر برای مولی محمد باقر فشارکی(...-1314 ق) (5)و 35 کتاب و رساله برای سید محمد رضوی خوانساری (1292-1374 ق) (6)و 13 اثر و تعلیقات فراوان بر کتب رجالی برای شیخ الشریعه اصفهانی گزارش کرده اند. (7)

از مرحوم میر محمد صالح خاتون آبادی(1058-1116 یا 1126 ق)25 اثر از تراث علمی (8)و از آقا سید ابوالقاسم دهکردی(1272-1353 ق)24 تألیف و حاشیه و شرح بر آثار مفاخر شیعه (9)و از سید محمد حسن مجتهد اصفهانی(1207-1263 ق)30 کتاب و رساله (10)معرفی کرده اند.

آقا محمد علی هزار جریبی(1188-1245 ق)با 22 اثر (11)و ملا محمد تقی هروی

ص:24

1- (1)) -همان،ص 132.
2- (2)) -همان،245.
3- (3)) -فوائد رضویه،محدث قمی،ص 110؛دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 275.
4- (4)) -رجال اصفهان،محمد باقر کتابی،ص 121،دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 285.
5- (5)) -دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 318.
6- (6)) -همان،ص 660-662.
7- (7)) -دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 706-707.
8- (8)) -رجال اصفهان،محمد باقر کتابی،ص 55-56؛دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 726- 727.
9- (9)) -منبر الوسیله،آیت اللّه دهکردی،ج 1،ص 32-33.
10- (10)) -دانشمندان و بزرگان اصفهان،ص 487.
11- (11)) -همان،ص 503-504.
اصفهانی(1217-1299 ق)با 39 رساله و کتاب (1)در زمره این عالمان اند که بسیاری از آثارشان تحقیق و عرضه نشده است.

این وضعیت آثار مؤلفان و عالمان سرشناس و مشهور است؛حال و وضعیت آثار و تألیفات عالمان گمنامی که از چشم تراث پژوهان دور مانده و یا یکی و دو اثر مهم و مشهور دارند به مراتب بدتر و ناگوارتر از این است.

امروز همراهی و هماهنگی علم و فرهیختگی در کنار تدبیر و درایت و هنر،و ذوق و سلیقه در همه عرصه های احیاء تراث از پژوهش گرفته تا چاپ و توزیع از ضرورت های انکارناپذیری است که می تواند در توجه مردم ما جاذبه ایجاد کند و جامعه فرزانگان و جوانان با استعداد را به پیشینه با عظمت خودشان واقف کند.این توجه به میراث گرانسنگ کهن شیعه است که می تواند جوانان ما را با اعتماد به روح خودباوری،به بیگانه ستیزی و مرعوب نشدن در برابر زخارف فریبنده دنیای غرب سوق دهد.

یکی از بزرگان علم (2)نکته ای بس لطیف و حرکت آفرین و تحول ساز فرمودند که آن را چنین تقریر می کنم:

امروزه هیچکس در قرآن از جهت شماره سوره و آیات آن اختلافی ندارد؛یعنی همه سوره چهلم،آیه بیست و دوم را سوره مؤمن آیه ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَکَفَرُوا... می دانند.اگر در موقعیت کنونی که در فضای حاکمیت اسلامی زندگی می کنیم مجموعه ای و زین و معتبر یا گروهی از زعمای علمی کشور گرد هم جمع می شدند و گروههایی در رشته های مختلف علوم تشکیل می دادند و پس از آن در هر رشته تعدادی از بزرگان و فرزانگان آن عالم را دعوت می کردند و از آنها می خواستند

ص:25

1- (1)) -همان،ص 406-408؛رجال اصفهانی،محمد باقر کتابی،ص 136-137.
2- (2)) -مجله حوزه،ش 22 مهر و آبان 1366،ص 26 و 27،قسمت دوم مصاحبه با استاد علامه حسن زاده آملی.
بهترین کتابهای آن رشته را معرفی کنند و در صورتی که مناسب تحقیق شده است آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت براساس یک اسلوب واحد و شیوه نامه،سفارش تحقیق دهند،مجموعه ای از صدها جلد کتاب مختلف و متنوع در رشته های گوناگون علوم اسلامی می شد که با عنوان«گنجینه میراث علمی و فرهنگی شیعه»چاپ می شد.

علاوه بر این کار با هماهنگی های به عمل آمده،به همه ناشران کشور نیز بدون دریافت حق التألیف اجازه چاپ این آثار داده شود.اگر چنین اقدام بزرگی انجام شود، هزاران ساعت از عمر گرانبهای نخبگان جامعه صرفه جویی خواهد شد و همه می توانند در پژوهشهای خود به این مجموعه عظیم علمی آدرس بدهند.این مجموعه در طول زمان نیز قابل گسترش است و می تواند یک تحوّل بزرگ فرهنگی ایجاد کند.

تحقق این پروژه عظیم فرهنگی و علمی مشروط به وحدت رویه و پشتیبانی همه نهادهای پژوهشی و متولیان فرهنگی می تواند نقش تأثیرگذار و سهم مهم شیعه و ذخایر تفسیری،عرفانی،اخلاقی،فقهی،فلسفی و...آن را در شاکله فرهنگ اسلامی بهتر و بیشتر به جهانیان معرفی کند.

باری موقعیت مهم اصفهان از نظر جغرافیایی و قرار گرفتن آن در نقطه میانی کشور از ابعاد گوناگون فرهنگی،اجتماعی و علمی یک موقعیت ممتاز و استثنایی است.از طرفی راههای ارتباطی اصفهان با نقاط مختلف کشور،مناسب و سهل الوصول است.یعنی اصفهان برای ارتباط برقرار کردن با نقاط مختلف کشور،از آذربایجان تا مشهد و از کردستان تا سیستان و بلوچستان و خوزستان و امثال آنها نقطه مرکزی است.این توانمندی در کمتر استان شمالی،جنوبی یا شرقی و غربی کشور وجود دارد و بهتر از هر جایی می تواند با کل کشور ارتباط فرهنگی و علمی داشته باشد.بعلاوه ارتباط و نزدیکی این مرکز با مرکز بزرگ مذهبی-روحانی کشور-یعنی قم-و نیز تهران حائز اهمیّت است.

فضاهای شهری مناسب و برای کار فرهنگی آماده است.شهری با پیشینه فرهنگی و میراث دار زحمات عالمان بزرگ شیعه در چندین قرن گذشته و به خصوص در دوره

ص:26

حاکمیت سلسله صفویه در اصفهان میراثی بزرگ برای استفاده و رشد روزافزون است.

این استعدادهای خداوندی همه و همه مسئولیت آور و برای خداباوران، تلاش آفرین و غیرت زا است.

حال مائیم و این همه زمینه های بکر و دست نیالوده کار تراثی و پژوهش و با استعدادهای فراوان در بدنه ساختاری؛آیا وقت آن نرسیده که بر این ناسپاسی به درگاه پروردگار و کوتاهی ها و ناهماهنگی ها مهر پایان بزنیم و تلاش خود را در این عرصه دو چندان کنیم؟!به امید آن روز.

****

درباره این دفتر

در این دفتر هفت رساله ارائه شده است که در این جا به اختصار معرفی می شوند تفصیل مطالب و چند و چون پژوهش و تصحیح را در فهرست مطالب رساله ها و مقدمه های محققان رسائل جستجو کنید.

رساله اول:با عنوان دابه الارض از آثار علامه میر سید احمد علوی عاملی و پژوهشی قرآنی درباره آیه 82 از سوره نمل است که در آن از دابه الارض سخن به میان آورده و محقق گرامی آن جناب آقای حامد ناجی اصفهانی در پژوهشی متین و گرانقدر در مقدمه به بررسی نظرات پیرامون دابه الارض پرداخته و سپس متن را تحقیق و تصحیح نموده است.

رساله دوم:رساله ای بلند با عنوان«شرح خطبه البیان»-از مصادر بحار الانوار- است که آخوند مولی محمد تقی مجلسی اعلی اللّه مقامه دست به نگارش آن زده است و قبل از آنکه شروع به شرح خود خطبه البیان نماید،ناتمام مانده است.این تصحیح و تحقیق به همت محقق ارجمند جویا جهانبخش صورت انجام پذیرفته است.محقق اثر نسخه را براساس دو نسخه از این اثر تصحیح و تحقیق کرده است.

رساله سوم:متنی است مختصر که به خامه قلم علامه میر سید احمد علوی عاملی

ص:27

شاگرد و داماد میرداماد فراهم آمده است.وی این رساله را در تقدم نماز زیارت بر زیارت در زیارت از راه دور نگاشته و به بررسی ابعاد این مسئله پرداخته است.این اثر براساس تنها نسخه موجود از آن که به محبت جناب دکتر حامد ناجی اصفهانی به دستمان رسید.و آن نسخه از کتابخانه علامه بزرگوار سید محمد علی روضاتی می باشد، تصحیح و تحقیق گردیده است.

رساله چهارم:هفت استفتاء فقهی است که به همت محقق توانا و فرهیخته جناب حجه الاسلام علی صدرایی خویی تحقیق گردیده است.محقق گرامی اثر در مقدمه تحقیق تحلیلی محتوایی و موضوعی پیرامون آثار شیخ بهایی پرداخته و در نهایت با بحثی درباره مجموعه استفتاءات چاپ نشده شیخ بهایی به تحقیق این رساله کوتاه پرداخته است.ارزشمندی این استفتاءها گذشته از سؤالات آن شخصیت پرآوازه، ذوفنون و متضلّع شیخ بهایی است که چاپ همه آثار و تألیف های او و حتی آثار وابسته به آثارش را اعم از ترجمه و شرح و حاشیه و تعلیق ها ضروری و ارزشی نموده است.

رساله پنجم:«مشارع الاحکام»اثر فقهی ارزشمندی از صاحب فصول مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانی حایری است.

محقق ارجمند جناب حجه الاسلام حاج شیخ مهدی باقری با دقت و امعان نظر به تحقیق و تصحیح و استخراج منابع و تنظیم مقدمه ای نیکو پرداخته است و اثر را به شایستگی احیا نموده است.این اثر از آن جهت که اولین اثر فقهی تصحیح شده از این فقیه اصولی است نیز حائز اهمیت می باشد.

رساله ششم:کتابشناسی خودنوشت آثار ملا حبیب اللّه کاشانی است که براساس نسخه مؤلف به همت جناب آقای مجید غلامی جلیسه فراهم آمده است.محقق محترم اثر در پاورقی های مفصل و سودمند نسخ موجود از آثار و نیز گزارشی از چاپهای

ص:28

سنگی و حروفی آن ارائه کرده است که رساله را به اثری کامل پیرامون آثار ملا حبیب کاشانی درآورده است.

رساله هفتم:رساله ای کوتاه از خاندانی فخیم پیرامون حیات سراسر معنویت و فیض علامه فقیه و عارف سترگ حاج شیخ محمد حسین اصفهانی صاحب تفسیر شریف مجد البیان است که به مساعدت محقق گرامی جناب حجه الاسلام مجید هادی زاده تحقیق گردیده است.

در پایان این مقال به چند تذکر لازم اشاره می کنم:

1-نظرات محققان این اثر در مقدمه رساله ها و تصحیح ها الزاما نظر مرکز نیست و از آنجا که نظر هر پژوهشگر محترم است در مواقعی که میان نظر ما و محقق رساله اختلاف نظری وجود داشته،در صورت عدم توافق علمی،بر نظر محقق احترام گزارده و بدون اعمال نظر خود،به درج آن مبادرت ورزیده ایم.

2-در ویرایش رساله ها-به جز خطبه البیان-سعی نموده ایم بر یک سبک و اسلوب پیش رویم تا هماهنگی و همخوانی ویرایش رساله ها حفظ شود.

3-از محققان گرامی و پژوهشگران حوزه و دانشگاه برای پربار شدن این مجموعه دعوت به همکاری می کنیم و در صورتی که رساله هایی از تراث اصفهان به نظر دقیق و دست مبارک محققی غبار غربت از چهره آن زدوده شده باشد،برای درج در این رساله نامه تراث اصفهان استقبال می کنیم.

4-صمیمانه سپاسگذار می شویم که اهل علم و ادب و تحقیق معایب کار را تذکر دهند و نکته هایی درباره این مجموعه یا تحقیق محققان یا نقد تصحیحی برایمان ارسال دارند.امید آن داریم در دفترهای آینده این تراث قیّم،مقالاتی نیز در زمینه نقدنامه تراث پژوهشی داشته باشیم.

ص:29

5-تکرار سپاس های دفترهای قبل را بر خود شکر نامکرّر می دانم و از همه سرورانی که در به سامان رسیدن این سفر سلف صالح،همکار و پشتیبان و همراه بوده اند،صمیمانه سپاسگزاری می کنیم.به خصوص از دفتر آیت اللّه مظاهری،مسئول محترم مرکز تحقیقات رایانه ای و محققان گرامی و همکاران محترم مرکز تحقیقات رایانه ای و بخش احیاء تراث و قسمت خدمات رایانه.امید که این خدمت ناقابل به دیده نورانی رضایت مندی حضرت ولی اللّه الاعظم رسیده باشد.آمین.

و السلام صفر المظفر 1429 اسفند ماه سال 1386 بنده امیدوار خدا،محمّد جواد نورمحمّدی

ص:30

منابع تحقیق مقدمه

1-نبراس الضیاء و تسواء السّواء،معلم ثالث،میرداماد،با تعلیقات حکیم ملا علی نوری،تصحیح و تحقیق حامد ناجی اصفهانی،نشر میراث مکتوب و انتشارات هجرت، اول،1374،قم.

2-تقویم الایمان با شرح آن به نام کشف الحقایق از علامه میر سید احمد علوی و تعلیقات حکیم ملا علی نوری،معلم ثالث میرداماد،تحقیق و تقدیم علی اوجبی،نشر مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران و نشر میراث مکتوب،اول،1376،تهران.

3-مجموعه مقالات همایش فاضل سراب و اصفهان عصر وی،به اهتمام گروه تاریخ دانشگاه اصفهان با مشارکت مجموعه تاریخی،فرهنگی و مذهبی تخت فولاد،به کوشش دکتر اصغر منتظر القائم،و انتشارات دانشگاه اصفهان،اول،1382.

4-زندگی نامه علامه مجلسی،ج 1-3،سید مصلح الدین مهدوی،با حواشی علامه سید محمد علی روضاتی،چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،اول،1378.

5-میراث حوزه علمیه اصفهان،دفتر سوم،به اهتمام محمد جواد نور محمدی،اول، 1386،قم.

6-راه نمای پژوهش درباره میرفندرسکی،محمد رضا زادهوش،مهر قائم،اول، اصفهان،1383.

7-فواید رضویّه،حاج شیخ عباس قمی،با کوشش دکتر عقیقی بخشایشی،نشر نوید اسلام،اول،1385،قم.

8-رجال اصفهان،دکتر سید محمد باقر کتابی،ج 1،انتشارات گلها،اول،1375.

ص:31

9-دانشمندان و بزرگان اصفهان،سید مصلح الدین مهدوی،تحقیق و تصحیح رحیم قاسمی،محمد رضا نیلفروشان،نشر گلدسته،اول،1384،اصفهان.

10-منبر الوسیله،آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی،به کوشش مجید جلالی دهکردی،ج اول،دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،اول،1379.

11-ستاره ای از شرق،سید تقی درچه ای«موسوی»،مؤسسه اطلاعات،تهران، اول،1383.

12-حکیم استرآباد میرداماد،دکتر سید علی موسوی بهبهانی،دانشگاه تهران، دوم،1377.

13-کتابشناسی خاندان کلباسی،سید محمد حسین حکیم،دست نوشته مؤلّف.

ص:32

دابه الارض

اشاره

مؤلّف:علاّمه میر سیّد احمد علوی عاملی

تحقیق و تصحیح:حامد ناجی اصفهانی

[مقدمه محقق]

درآمد:

«دابه الارض (1)»یکی از آموزه های قرآنی است که در سوره مبارکه نمل،آیه 82 به صراحت از آن یاد شده است: وَ إِذٰا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنٰا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّٰاسَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا لاٰ یُوقِنُونَ .

«و چون قول(-فرمان عذاب)بر ایشان فرود آید،جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم[چنان که سزد]به نشانه های ما یقین نداشتند»

بنا بدین آیه شریفه:

1-ظهور«دابه الارض»(-جنبنده زمین)به هنگام فرمان خداوند است،که این فرمان به اطلاق قرآنی می تواند در مقطعی از زمان خاص باشد یا با طلیعه قیامت در پایان دنیا.

ص:33

1- (1)) -در پاره ای از تفاسیر نام وی«جسّاسه»دانسته شده است؛بنگرید به روح البیان،ج 6، ص 372؛الجامع لاحکام القرآن،ج 14،ص 235.
2-رسالت«دابه الارض»گفتگو با مردم و اسکات آنان است.

طرفه درین مقام آن است که اجمال آیه بعد از این آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ یُوزَعُونَ) (1)«و آن روز که از هر امتی،گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کرده اند محشور می گردانیم،پس آنان نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند.»-در بدو امر با قیامت سازگار است و با توجّه به آموزه های شیعی با مساله رجعت،زیرا در قیامت همه گروه ها محشور می شوند ولی به دلالت این آیه «مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً» فقط دسته ای محشور می شوند.

مفسّران اهل سنّت درباره شناسایی«دابه الارض»روایات متهافت و ناسازگاری را عرضه کرده اند که به اخبار اسرائیلیات شبیه است و بنا به مفاد اکثر آنها این موجود، موجودی غیرانسانی می باشد (2)،از همین رو از دیرباز این روایات اگرچه در تفاسیر گوناگون سنی و شیعی راه یافته مورد تردید قرار گرفته است.در تفسیر فخر الدین رازی آمده است:«و اعلم أنّه لا دلاله فی الکتاب علی شیء من هذه الامور،فإن صحّ الخبر فیه عن الرسول صلّی اللّه علیه و آله قبل،و الاّ لم یلتفت الیه (3)».و سید محمّد طنطاوی در تفسیر خود آورده است:«و نحن نؤمن بأنّ هناک دابه تخرج فی آخر الزمان و أنها تکلّم الناس بکیفیه یعلمها اللّه-عزّ و جلّ-أمّا ما یتعلّق بالمکان الذی تخرج منه هذه الدابه و بالهیئه التی تکون علیها من حیث الطول و القصر،فنکل ذلک الی علمه سبحانه-حیث لم یرد حدیث صحیح یعتمد علیه فی بیان ذلک» (4).

البته به استناد روایتی منقول از امیر مؤمنان علیه السّلام پاره ای از مفسّران اهل سنت (5)این جنبنده را انسان دانسته اند.

ص:34

1- (1)) -سوره مبارکه نمل،آیه 82.
2- (2)) -آلوسی در روح المعانی،ج 10،ص 234 همین رأی را به صراحت برگزیده است.
3- (3)) -مفاتیح الغیب،ج 24،ص 572.
4- (4)) -التفسیر الوسیط للقرآن الکریم،ج 10،ص 359.
5- (5)) -الجامع لاحکام القرآن،ج 14،ص 237.
معرفی رساله علوی عاملی:

نگاشته علاّمه علوی عاملی،دربردارنده دو بخش است،الف:نقل روایات مفسّران اهل سنت؛

وی درین مقام با تتبّعی ژرف تمامی اقوال موجود درین موضوع را در هجده نقل گرد هم آورده است،و بنابر جستار ما مرجع اصلی وی در نقل هفت قول اوّل،تفسیر روض الجنان رازی با واسطه و یا بی واسطه بوده است،که در منقول ذیل تأثّر وی از رازی آشکار می نماید.

روض الجنان،ج 15،ص 73:«در خبر دیگر آمده که بر شکل مرغی باشد،پر و بال دارد و چهار پای دارد،و اللّه اعلم بصحته».

رساله:«در خبر دیگر آمده است بر شکل مرغی باشد،پر و بال دارد و چهار پای دارد،و اللّه اعلم».

البته در خور ذکر است که او،خود در ذیل نقل هفتم از رازی نام برده است:«شیخ جلیل ابو الفتوح خزاعی رازی...نقل نموده است»و این بخش از عبارات او در واقع پایان نقل وی از روض الجنان است!

ب:نقل روایات مفسّران شیعه؛

علوی عاملی خود به صراحت تمامی منقولات خود را از تفسیر مجمع البیان علاّمه طبرسی نقل کرده است (1)و در مآل به منقولات وی صحّه نهاده است،درین مقام نیز اسلوب وی از عبور از اقوال مفسّران اهل سنّت به نظر شیعه بسان سبک روض الجنان است.

ص:35

1- (1)) -منقول وی از عیاشی نیز بر پایه نقل مجمع البیان است،زیرا در تفسیر عیاشی چنین مطلبی وجود ندارد.
رساله:«این جمله اقوال در شکل و بیرون آمدن و طرز و سیرت دابه الارض است و جمیع این اخبار به طرز سنّیان است و امّا نزد ما شیعیان آن است که...».

روض الجنان،ج 15،ص 75:«و این اخباری است از طریق عامّه مخالفان و موافق اخباری است که آمد،از طرق اصحاب ما که گفتند دابه کنایت است از...»

*** بنابر رساله عاملی در تحقیق«دابه الارض»چهار جنبه از وی به شرح ذیل قابل شناسایی است: (1)

الف:صفات ظاهری:

موجودی شگفت که ترکیبی از اعضاء گاو،خوک،فیل،بز کوهی،شتر مرغ،شیر، پلنگ،گربه،گوسفند و شتر دارد.(1)

در جایی دیگر وی بسان مرغ دارای پر و بال دانسته شده است.(2)،(12)

موجودی است بسان آدمیان.(10)

موجودی بدون مو و پشم ولی دارای محاسن.(7)

دارای خلقت مهیب و دژم،چنان که حضرت موسی علیه السّلام از خدا خواست که این موجود به جای خود رود.(13)

همان بچه شتر ناقه حضرت صالح علیه السّلام است.(17)

اشاره به ماری است که در دیوار مکّه بود و عقاب آن را در هنگام تجدید بنای کعبه توسّط قریش گرفت. (2)

ب:محل خروج:

1-کوه صفا در مسجد الحرام.(11)

2-از درختی در مکه،در موسم حج.(15)

ص:36

1- (1)) -شماره های مندرج بین دو کمان نشانگر شماره حدیث آن در متن رساله علوی عاملی است.
2- (2)) -فتح القدیر،ج 4،ص 174.
3-مسجد کوفه از تنور حضرت نوح علیه السّلام.(16)

4-طائف.(16)

5-شب عیدی از مکه به منی رود.(6)

6-مسجد الحرام.(9)

7-از ناحیه دور دستی در یمن دو بار ظاهر شود و سپس از مکه بیرون آید.(3)

ج:رسالت دابه الارض:

تمییز مؤمن از کافر با گذاشتن علامتی خاصّ بر هریک،بدون آن که بتوانند از وی بگریزند(3،5،9)

داشتن مأموریتی فراگیر،به نحوی که تمامی موجودات متوجه او شوند.(14)

د:وجه تسمیه:

1-سرعت تند،چنان که کسی بدو نرسد(4)

2-داشتن طیّ الارض(نظر مؤلّف)

***

و امّا برطبق روایات شیعه،مراد از«دابه الارض»امیر مؤمنان،علی بن أبی طالب علیه السّلام است که رسالت خود را در رجعت پس از ظهور به انجام خواهد رسانید(19)،(20)؛ و این معنی در آیه بعد(سوره نمل،آیه 83)به اجمال مورد گفتگو قرار گرفته است.

برطبق رأی برخی از مفسّران،مراد از«دابه الارض»حضرت حجّت علیه السّلام (1)است که در زمانی خاصّ ظهور خواهد فرمود.ولی گویا این رأی موردنظر علوی عاملی نیست و از آن صحبتی به میان نیاورده است.

تذکّر:بنابر صحّت روایات 5،9 قرائت واژه«تکلمهم»بدون تشدید و به فتح«تاء» خواهد بود (2)،و این همان قول منقول از ابن عبّاس در این موضوع است.

ص:37

1- (1)) -روض الجنان،ج 15،ص 75.
2- (2)) -نیز بنگرید:جامع البیان،ج 20،ص 11.
تصحیح رساله:

(1)

در تحقیق این اثر از تنها نسخه یافت شده آن در اواسط مجموعه ای خطّی در هفت صفحه استفاده گردید،که حضرت استاد علاّمه سید محمد علی روضاتی-حفظه اللّه-با سماحت تامّ آن را از کتابخانه شخصی خود در اختیار نگارنده قرار دادند،و للّه درّه.

این نسخه بنابر پاره ای از خطخوردگی ها بظاهر خطّ مؤلّف است،جز آن که این دست نوشت از سویی با سایر خطوط مسلّم وی،همچون نسخه مصابیح القدس،العروه الوثقی،الخطفات القدسیه و...چندان سازگار نمی نماید.

و از سوی دیگر وجود پاره ای از اخطاء در آن،انتساب آن را به مؤلّف علاّمه آن ردّ می نماید.از این رو در تصحیح اثر حاضر با عنایت به تصحیح قیاسی،رساله حاضر عرضه گردید.

ص:38

1- (1)) -جهت تفصیل زندگی نامه و نسخه شناسی آثار علوی عاملی به مقدمه نگارنده بر شرح قبسات و مصقل صفا مراجعه شود.
ص:39

ص:40

[متن رساله]

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

بعد از حمد نامحدود بر معبود بی زوال و درود نامعدود بر محمد و آل،چنین گوید افقر عباد اللّه الی رحمه ربی الغنی احمد بن زین العابدین العلوی،که باری تعالی در سوره نمل در کریمه وَ إِذٰا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنٰا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّٰاسَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا لاٰ یُوقِنُونَ (1)

یعنی چون قول بر ایشان واقع شود-یعنی چون عذاب بر ایشان واقع شود-واجب شود (2)-به معصیت-در آخر الزمان بیرون آریم جانوری از زمین.

امّا حدیث دابه الارض و اخباری که در این معنی وارد شده است.

[1]: ابن جریح در وصف دابه الارض نقل نموده که سرش شبیه به سر گاو، و چشمش به چشم خوک،و گوشش به گوش پیل،و شاخش به شاخ بز کوهی، و گردنش به گردن شتر مرغ،و سینه اش به سینه شیر،و رنگش رنگ پلنگ و تهی گاهش چنانکه گربه،و دنبالش مثل دنبال گوسفند،و پایش پای شتر،و فراخی در میان هر دو پایش دوازده گز باشد،و ما بین سرش تا قدم یک فرسنگ.و بعضی گویند که فراخی میان هر دو شاخش به قدر نیزه باشد. (3)

ص:41

1- (1)) -سوره مبارکه نمل،آیه 82.
2- (2)) -کذا در نسخه،بظاهر نسخه بدل«واقع شود»در نسخه است که در نسخه تصحیح ما در متن قرار گرفته است.
3- (3)) -بنگرید:زاد المسیر،ج 3،ص 369؛الکشاف،ج 3،ص 384؛روض الجنان،ج 15، ص 73.
[2]: و در خبری دیگر آمده است که:بر شکل مرغی باشد،پر و بال دارد و چهار پای دارد و اللّه اعلم. (1)و اخباری که بعد از این بیایند به صواب و راستی نزدیکتر است.

[3]: عبید اللّه بن عمر لیثی روایت کرده است از ابی سرحه[انصاری]اخباری،که رسول صلّی اللّه علیه و آله فرموده است که:این دابه را سه بیرون آمدن باشد،

یکبار،از اقصای یمن،و در بادیه و صحرا خبرش فاش شود،و لیک به مکّه نرسد.

و چون مدت مدیدی بر این گذرد یکبار دیگر بیرون آید،خبر آن در بادیه آشکار شود،و به مکّه خبر آن برسد.

در روزی مردمان در مسجد الحرام جمع باشند،از ناحیه و طرفی[از]مسجد از رکن و مقام بیرون آید،و خاک را از سر دور سازد،و در قبیله بنی مخزوم ظاهر شود، و مردمان ازو ترسیده گریزان شوند.و جمعی دانند که گریختن از آیات باری تعالی وجهی ندارد متوجّه آن شوند (2)،پس روی هایشان مانند ستارگان روشن و مستضی گردد.پس دابه الارض روی به زمین گزارد کسی به او نرسد،و گریزنده از آن نتواند گریخت؛پس اگر به دشمن رسد که راه باطل داشته باشد از ترس و بیم آن در پناه نماز گزاردن گریزد،و بعد از آن در پس پشت او در آید و گوید که ای فلان،اکنون مشغول نماز گزاردن شدی،پس آن کس نگاه در عقب کند داغی بر بازوی او نهد،و با مردمان در حضر و سفر رفاقت کند.مؤمنان را از کافران شناسد،پس یکی مؤمن گوید و دیگری را کافر،به اینکه«یا کافر»گوید نسبت به کافر و«یا مؤمن»گوید نسبت به مؤمن. (3)

[4]: حذیفه بن یمان روایت کرده از رسول صلّی اللّه علیه و آله که بالای«دابه الارض»بیست گز باشد،و در تند رفتنها کسی به او نرسد،و گریزنده ازو نتواند گریخت،مؤمن را علامت بر

ص:42

1- (1)) -بنگرید:زاد المسیر،ج 3،ص 369؛روض الجنان،ج 15،ص 73.
2- (2)) -روض الجنان،ج 15،ص 74:«مردم از او بترسند و بگریزند و جماعتی که دانند که از خودی نتوان گریختن،به پیش او شوند».
3- (3)) -ر.ک:مجمع البیان،ج 7،ص 366؛روض الجنان،ج 15،ص 75.
روی کند،و کافر را داغی بر روی نهد،عصای موسی با او باشد با خاتم سلیمان». (1)

[5]: و بعضی (2)دیگر روایت کرده اند از رسول صلّی اللّه علیه و آله که فرموده باشد که:دابه الارض چون بیرون آید عصاء موسی با او باشد و انگشتری سلیمان؛روی مؤمن را نقش کند به انگشتری،و بینی کافر را بشکند به عصا،و چون مؤمنان و کافران بر او حاضر شوند مؤمن را از کافر شناسد،خطاب نماید«یا مؤمن»!مؤمن را،و«یا کافر»!کافر را. (3)

[6]: و بعضی روایت (4)نموده اند که«دابّه الارض»شب عیدی که حاجیان از مکّه به منی روند،بیرون آید (5)و مردمان از پیش او و از پس او روند و هیچ منافقی نبوده باشد مگر بینیش کَنَد (6)،و هیچ مؤمن نباشد مگر آن که گرامیش دارد.

[7]: شیخ جلیل ابو الفتوح خزاعی رازی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده است که از آن حضرت پرسیدند صفت دابه را،او دنبال دارد یا ندارد؟فرمود که:ندارد.و مو و پشم ندارد و محاسن. (7)

[8]: و بعض از متأخّرین مفسّرین نقل نموده اند که دابه انسانی است گویا که با صاحبان بدعت و کفر خواهد نمود،و ایشان را مغلوب خواهد گرداند.

[9]: حذیفه بن الیمان نقل نموده است که رسول صلّی اللّه علیه و آله را پرسیدم که یا رسول اللّه این

ص:43

1- (1)) -ر.ک:مجمع البیان،ج 7،ص 366؛زاد المسیر،ج 3،ص 371؛روض الجنان،ج 15، ص 74.
2- (2)) -روض الجنان،ج 15،ص 75:ابو هریره.
3- (3)) -روض الجنان،ج 15،ص 75؛جامع البیان،ج 20،ص 12.
4- (4)) -روض الجنان،ج 15،ص 75:عبد اللّه عمر.
5- (5)) -روض الجنان،ج 15،ص 75:«دابه الارض شب جمع برون آید،یعنی شب عید که حاجیان از مکه به منی شوند».
6- (6)) -روض الجنان،ج 15،ص 75:«هیچ منافق نباشد و الاّ او مهار در بینیش کند».
7- (7)) -در روض الجنان،ج 15،ص 75 آمده است:«گفت او دنبال ندارد،و وبر و پشم ندارد،انّما او محاسن دارد چنان که مردان شما».
دابه از کجا بیرون می آید؟گفت:از مسجدی که حرمت آن زیاده تر باشد از سائر مساجد که آن مسجد الحرام باشد، (1)در حالتی که عیسی علیه السّلام طواف خانه کعبه با مسلمانان کند،و زمین در زیر قدم ایشان بجنبد،چنانچه قندیلهای کعبه بجنبد و کوه صفا شکافته شود از جانب مشعر الحرام،و آن از کوه صفا به در آید،هیچ رونده آن را نرسد،و هیچ گریزنده[ای]از آن نتواند گریخت رستن (2)مردم را به نام ایمان و کفر خواند،امّا مؤمن را نکته و نقطه بر روی او زند سفید،و آن نقطه پهن شود تا همه روی او نورانی شود؛و کافر را نقطه سیاه بر روی او زند که همه روی او سیاه شود گردد.بر روی آن بنویسد که این مؤمن است و بر روی این بنویسد که کافر است. (3)

[10]: و بعضی نقل نموده اند که روی آن چون روی آدمیان باشد. (4)

[11]: و بعضی گفته اند که از شکافی بیرون آید که در کوه صفاست سه روز بیرون آید (5)که هنوز ثلثی از آن بیرون نیامده باشد،چون بیرون آید بعد از آن که بیرون آید سر او باید رسد به منافق،رسد که در نماز بوده باشند.به ایشان گوید که شما را به نماز چه حاجت است؟آنگاه مهار در بینی ایشان کند.

[12]: و وهب گوید که تن آن چون تن مرغان بود. (6)

[13]: و حسن بصری گوید که موسی علیه السّلام از خدای تعالی درخواست تا دابه را به او نماید،سه شبانه روز از کوه بیرون می آمد و در حوالی رفت، (7)خلقت مهیب و منظری فقیع داشت،موسی فرمود بار خدایا فرمان ده تا به جای خود رود. (8)

ص:44

1- (1)) -ر.ک:الکشاف،ج 3،ص 384.
2- (2)) -هکذا در نسخه.
3- (3)) -الکشاف،ج 3،ص 385؛روض الجنان،ج 15،ص 76.
4- (4)) -روض الجنان،ج 15،ص 76 به نقل از وهب.
5- (5)) -الجامع لاحکام القرآن،ج 14،ص 237.
6- (6)) -زاد المسیر،ج 3،ص 370؛روض الجنان،ج 15،ص 76.
7- (7)) -اصل:در هوالی رفعت.
8- (8)) -کشف الاسرار،ج 7،ص 258؛منهج الصادقین،ج 7،ص 37.
[14]: و بعضی نقل کرده اند از رسول صلّی اللّه علیه و آله که بیرون آید«دابه الارض»،پس فریاد کند سه نوبت که بشنود آواز آن را هرکس که میان مشرق و مغرب باشد.

[15]: و قتیبی در کتاب عیون اخبار نقل کرده است که در موسم حج از درختی از مکه بیرون آید که سرش به این رسد، (1)و پای او از خاک هنوز بیرون نیامده باشد.

[16]: و بعضی نقل کرده اند که بیرون آید از مسجد کوفه از موضعی که فأر تنّور نوح، و بعضی گویند از طائف. (2)

[17]: و بعضی را اعتقاد آنست که«دابه الارض»عبارت است از بچه ناقه صالح علیه السّلام (3)که چون کافری ناقه صالح را کشت آن بچه اش (4)گریزان شد،سنگی شق شد (5)پس آن بچه در اندرون آن سنگ رفت،پس آن سنگ به هم آمد و در آن سنگ پنهان است تا حکم حق تعالی[بر]بیرون آمدن آن شود. (6)و بعضی از شعراء عرب این مضمون را به بیتی درآورده گفته است

و اذکر خروج فصیل ناقه صالح یسم الوری بالکف و الایمان

و معنی این بیت آن است که به خاطر رسان بچه ناقه صالح را،نام خواهد برد خلق آن را به کافر و مؤمن.

[18]: ابو الجوزا گفت عبد اللّه عباس را گفتم که باری تعالی فرموده است در حق دابه الارض که«تکلمهم»از«کلام»است به معنی سخن گفتن،یا از«کلم»است به معنی جراحت؟

ص:45

1- (1)) -کذا در نسخه.
2- (2)) -بنگرید:الجامع لأحکام القران،ج 14،ص 237.
3- (3)) -الجامع لأحکام القرآن،ج 14،ص 235؛فتح القدیر،ج 4،ص 151.
4- (4)) -کذا در نسخه به همین عبارت/شاید بچه شتر.
5- (5)) -یعنی شکاف برداشت.
6- (6)) -هکذا در نسخه/نسخه خطخوردگی دارد و احتمالا در اول چنین بوده است:«حکم حق تعالی شود بیرون آید».
گفت:که از هر دو باشد،با مؤمنانش کلام باشد،و با کافران«کلم»به معنی جراحت. (1)

پس حاصل معنی آن است که هرگاه مردمان امر معروف و نهی منکر را رها کنند بیرون آوریم برای ایشان جانوری از زمین که حرف گوید با مؤمنان،و مجروح سازد کافران را.

این جمله اقوال در شکل و بیرون آمدن و طرز و سیرت«دابه الارض»است،و جمیع این اخبار به طرز سنیان است.و اما نزد ما شیعیان آن است که در وقت خروج صاحب الزمان (2)حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام بیرون آید،و عصاء موسی در یک دست، خاتم سلیمان در دست دیگر اوست.و چون آن حضرت را طیّ الارض باشد تعبیر از آن به«دابه الارض»شده است به شکل مبارک خود و به هیبت تمام،

[19]: شیخ جلیل،طبرسی که از اکابر شیعه است در مجمع البیان آورده است به این عبارت:«و قد روی عن علی علیه السّلام أنّه صاحب العصا و المیسم»،یعنی روایت کرده شده است از حضرت علی علیه السلام من صاحب عصا و میسمم (3)،یعنی انگشتری سلیمان. (4)

[20]: و باز شیخ طبرسی نقل نموده است از علی بن ابراهیم بن هاشم که او در تفسیر خود روایت کرده است از حضرت ابی عبد اللّه علیه السّلام که آن حضرت فرموده که مردی در زمان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله به عمار بن یاسر گفت که ای ابا الیقظان آیه[ای]در کتاب اللّه است که دل مرا خراب و فاسد کرده است،عمار گفت که کدام آیه است؟پس آن مرد گفت که «دابه»است که بیرون خواهد آمد در آخر الزمان.عمار گفت به خدای که ننشینم و نخورم و نیاشامم تا که آن را به تو بنمایم،پس عمار آن کس را برداشته به خدمت

ص:46

1- (1)) -بسنجید:کشف الأسرار،ج 7،ص 258؛الکشاف،ج 3،ص 385؛زاد المسیر،ج 3،ص 371؛روض الجنان،ج 15،ص 77؛التبیان،ج 8،ص 119.
2- (2)) -در نسخه اساس بالای«الزمان»آمده است:الأمر-خ ل.
3- (3)) -اصل:میسم.
4- (4)) -مجمع البیان،ج 7،ص 366.
امیر المؤمنین علیه السّلام آورد و آن حضرت تناول می نمود خرما و روغن تازه با شیر،پس آن حضرت به عمار خطاب نمود که نزدیکتر آی!پس عمار نشست و با حضرت رفیق چیز خوردن شد،آن مرد تعجّب کرد از عمار،پس چون عمار برخواست آن مرد اعتراض کرد که تو گفتی قسم یاد نمودی که نخوری و نیاشامی تا مرا«دابه الارض»نمائی پس عمار گفت به تو نمودم،اگر ادراک و شعور می داشتی. (1)

[21]: و باز عیاشی همین حکایت را از ابی ذر غفاری-رضی اللّه عنه-نقل نموده است،و چون آن حضرت قسیم بهشت و دوزخ است،پس مؤمن را خطاب به بهشتی کند و غیر مؤمن را به دوزخ. (2)

و آیه دلالت دارد بر صحّت رجعت (3)جمعی از اموات در زمان خروج صاحب الزمان علیه السّلام (4)زنده خواهند گردید،و متصل به آیه«دابه الارض»فرموده است که وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ یُوزَعُونَ (5)و چون این آیه دلالت دارد بر آن که پاره ای از مردمان حشر خواهند شد،پس پیش از قیامت خواهد بود؛زیرا که در قیامت جمیع خلائق حشر خواهند شد،چنانچه حقّ تعالی در قیامت فرموده که: وَ حَشَرْنٰاهُمْ فَلَمْ نُغٰادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً . (6)

ص:47

1- (1)) -همان جا.
2- (2)) -بسنجید:مجمع البیان،ج 7،ص 367؛التبیان،ج 8،ص 120؛تفسیر الصافی،ج 4، ص 76.
3- (3)) -مجمع البیان،ج 7،ص 366 و تفسیر الصافی،ج 4،ص 75 به نقل از عیاشی.
4- (4)) -در بالای آن«الامر»آمده است.
5- (5)) -سوره مبارکه نمل،آیه 83.
6- (6)) -سوره مبارکه کهف،آیه 47.
پاره از منابع پژوهش

1-الکشاف،محمود الزمخشری،4 ج،دار الکتاب العربی،بیروت،1407 ق.

2-کشف الاسرار،رشید الدین میبدی،تحقیق علی اصغر حکمت،10 ج،امیر کبیر، تهران،1371.

3-زاد المسیر،ابو الفرج ابن جوزی،تحقیق عبد الرزاق مهدی،4 ج،دار الکتاب العربی، بیروت،1422 ق.

4-روض الجنان،ابو الفتوح رازی،تحقیق محمد جعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح،20 ج، بنیاد پژوهشهای آستان قدس،مشهد،1408 ق.

5-التبیان،الشیخ حسن الطوسی،تحقیق احمد قصیر العاملی،10 ج،دار احیاء التراث العربی،بیروت.

6-مجمع البیان،فضل بن حسن الطبرسی،10 ج،ناصر خسرو،تهران،1372 ش.

7-الصافی،الملا محسن الفیض الکاشانی،تحقیق حسین اعلمی،5 ج،الصدر،تهران، 1415 ق.

8-جامع البیان،ابو جعفر محمد الطبری،30 ج،دار المعرفه،بیروت،1412 ق.

9-الجامع لاحکام القرآن،محمد بن احمد القرطبی،21 ج،ناصر خسرو،تهران 1264 ش.

10-فتح القدیر،محمد بن علی الشوکانی،6 ج،دار ابن کثیر و دار الکلم الطبیب،دمشق و بیروت 1414 ق.

11-مفاتیح الغیب،فخر الدین الرازی،32 ج،دار احیاء التراث العربی،بیروت،1420 ق.

12-روح البیان،اسماعیل الحقی البروسوی،10 ج،دار الفکر،بیروت.

13-التفسیر الوسیط للقرآن الکریم،السید محمد الطنطاوی،15 ج،دار النهضه،مصر.

14-روح المعانی،السید محمود آلوسی،تحقیق علی عبد الباری عطیه،16 ج،دار الکتب العلمیه،بیروت،1415 ق.

15-منهج الصادقین،ملا فتح اللّه کاشانی،10 ج،کتابفروشی علمی،تهران،1336 ش.

ص:48

شرح خطبه البیان

اشاره

مؤلّف:آخوند مولانا محمّد تقی مجلسی قدس سرّه(1070 ق)

تحقیق و تصحیح:جویا جهانبخش

پیشگفتار پژوهنده

اشاره

متنی که در معرض دید و داوری أرباب تحقیق و نظر قرار می گیرد،تألیفی است نویافته از آثار محدّث نامی عصر صفوی،آخوند ملاّ محمّد تقی مجلسی(مجلسی أوّل/ ف:1070 ه.ق.)که به آهنگ شرح خطبه البیان نگارش آن را آغاز نموده و به تمهید مقدّمات درازدامن پرداخته و علی الظّاهر تألیف آن را در نیمه راه و پیش از ختم مقدّمات و آغاز شرح نصّ خطبه البیان رها کرده است.به هر روی،متنی که به دست آمده-چنان که ملاحظه خواهید فرمود-ناتمام است و البتّه به تفصیلی که این مقام را گنجایش آن نیست،گمان می رود بعمد از پیگیری آن عنان بر تافته باشند.

خطبه البیان،گفتاری است با کاست و فزود و نقلهای ناهمسان که-به قول علاّمه مولانا محمّد باقر مجلسی و شماری از دیگر حدیث شناسان إمامیّه-برخی از غالیان و پیروان ایشان به أمیر مؤمنان علی علیه السّلام نسبت داده اند و اگرچه از حیث لفظ و مضمون

ص:49

مورد خرده گیری بوده و در حدیثنامه های معتبر و مهمّ شیعی نیز نیامده است، دریغمندانه از معدودی جلب نظر کرده و سبب گردیده است أحیانا بدان استشهاد یا استناد کنند.

متن حاضر،چون:أوّلا،از مؤلّفات مجلسی أوّل است و برای اطّلاع بر سیر و صیرورت علمی این دانشمند نامی به کار می آید؛ثانیا،إقدام به تألیف و باز ایستادن از إتمام آن-در کنار پاره ای قرائن-،نمودار دگردیسی فکری و فرهنگیی تواند بود که جامعه علمی در عصر صفوی به خود می دید؛ثالثا،سررشته ای در باب نحوه ترویج روایت موسوم به«حدیث نورانیّت»به دست می دهد؛رابعا،تنها بر پاره ای مفاهیم نااستوار یا أخبار مشکوک،اشتمال نداشته،بلکه پاره ای از فضائل و مناقب ممتاز أمیر مؤمنان علی-علیه السّلام-و دیگر پیشوایان پاک-علیهم السّلام-را نیز شامل است که دیده وران شیعی و سنّی بدان باورمند بوده و هستند؛و خامسا،از روزگار تألیف تاکنون بیشتر در زاویه خمول بوده و زین رو در مطالعات تاریخی و حدیثی و تراثی در معرض نقد و بررسی نیامده است،شاینده تحقیق و نشر دیده شد.

از برای تصحیح و تحقیق این متن دو دستنوشت به دست داشته ایم-هرچند پسان تر دستنوشت سومی نیز از این متن شناخته ایم-؛و آن دو دستنوشت از این قراراند:

یکی دستنوشت کتابخانه ملّی ملک(به شماره 1573)،و دیگر دستنوشت متعلّق به علاّمه آیه اللّه حاج سیّد محمّد علی روضاتی-دام علاه.

تصویر دستنوشت ملک را دوست ارجمند،حجّه الإسلام و المسلمین علی صدرائی خوئی-حفظه اللّه و رعاه-،إتحاف فرمود.این دستنوشت که به آن رمز M داده ایم سخت مغلوط و آلوده به تصحیفات و تحریفات فراوان است،و تنها از برای آنکه خواننده به چون و چند آن نیک آگاه شود،رنج گزارش اختلافات آن را با نسخه دیگر بر خود هموار داشته ایم؛اختلافاتی که أغلب پشیزی ارزش ندارند.

ص:50

دسترس به تصویر دستنوشت ملکی آیه اللّه روضاتی-أدام اللّه ظلّه-به مرحمت خود ایشان حاصل شد.این دستنوشت که با رمز R از آن یاده کرده ایم نسبتا صحیح و مضبوط است و مؤلّف به قلم خویش در آن إصلاحاتی کرده.با وجود دستنوشت آیه اللّه روضاتی که أوّلا-چنان که اشاره شد-آثار قلم مجلسی أوّل در آن است،و ثانیا- آنسان که از یادداشتهای پایان آن برمی آید-در تملّک ملاّ محمّد جعفر فرزند مؤلّف بوده،هیچ شکّی در نسبت این متن به مجلسی أوّل باقی نمی ماند.

به نظر می رسد که ماتن فقید،در مطالعه دستنوشت R ،نه تنها برخی سهو القلم های رونویسگر را إصلاح و تدارک نموده،در عبارات و نوشتار خویش نیز بازنگری می کرده و به نوعی کتاب خود را بازویرائی نموده است.

گواه این گمان،عبارات مشترکی است که در دستنوشت R و M موجوداند و در R قلم زده شده یا مورد تجدید نظر قرار گرفته اند.پیداست بیشینه این عبارات از قلم خود مجلسی یکم تراویده بوده است؛چه،نه R از روی M استنساخ گردیده و نه M از روی R ،و این عبارات در مادر نسخه هر دو وجود داشته است.

یادداشتهای توضیحی و تخریجات و تعلیقات و موادّی که برای این متن فراهم کرده بودیم،با مقدّمه ای مفصّل-از جمله در باب«خطبه البیان»و حدیث موسوم به «نورانیّت»و...-،بس درازدامن تر از آن بود که در میراث حوزه اصفهان تواند گنجید.

پس به نشری دیگر وانهاده شد؛ لَعَلَّ اللّٰهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذٰلِکَ أَمْراً .

از همه کسانی که در سامان یافتن این ویراست یاری کرده اند،از جمله بزرگوارانی که تصویر نسخه ها را مرحمت نمودند و نیز آقای علیرضا رحمانی ملک آباد که در مقابله یکچند مساعدت کردند،سپاسگزارم.

و الحمد للّه أوّلا و اخرا کمین خادم کتاب و سنّت:

جویا جهانبخش اصفهان1386/ هش.

ص:51

پینوشتها

(1)-این داوری از علاّمه مولانا محمّد باقر مجلسی(مجلسی ثانی)-رضوان اللّه علیه-است که «خطبه البیان»جز در کتابهای غالیان و مانند ایشان نیامده است.

تفصیل گفتگو را در باب این داوری و داوریهای مشابه و چون و چند«خطبه البیان»،به پژوهشنامه ای که در همین باره در دست تدوین است،وامی نهیم.

از پژوهشهای چاپ شده موجود،دست کم نوشته های شادروان شیخ محمّد جواد مغنیه و آقای سیّد جعفر مرتضی عاملی در این باره سزاوار مراجعه است.

(2)-سخت مایه تأسّف است که بسیاری أحادیث معتبر و باورآفرین در این مجموعه با مشتی أخبار سست و مشکوک همنشین گردیده اند و اگر خواننده خود در نقد تراث و دانش حدیث دیده ور نباشد ای بسا أخبار استوار کتاب را تحت الشّعاع پاره ای مرویّات ضعیف بنهد و از یک سنخ بپندارد.

البتّه این خلط و در آمیختن غثّ و سمین،منحصر به این کتاب و مجلسی یکم نیست.در کثیری از مناقب نامه ها چنین مسامحات و برف انبار أخبار مشهود می افتد بدان سان که گروهی را- حشویانه-به پذیرش هر رطب و یابس تشویق می کند و گروهی را به تشکیک در فقره های مناقشه ناپذیر می اندازد.

پالایش عالمانه مناقب نامه و رده بندی اعتباری أخبار مناقب،از بایسته های علمی روزگار ماست.

(3)-قرآن کریم:س 65،ی 1.

ص:52

ص:53

ص:54

ص:55

ص:56

[متن رساله]

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

[مقدمه مؤلف]

سبحان من تقدّس بجلال عظمته عن أن تحیط به أوهام العارفین و تعالی بعظمه (1)کبریآئه عن أن تناله (2)أفکار الواصلین و تنزّه بکبریاء لاهوتیّته (3)عن أن تدرکه (4)قلوب المخلصین (5)و الصّلوه علی حبیب إله العالمین و فصّ خاتم الأنبیاء و المرسلین،محمّد المبعوث إلی الإنس و الجنّ أجمعین،و عترته شموس سمآء الدّین و نجوم فلک الیقین، علیّ بن أبی طالب و ذرّیّته المطهّرین،صلوه دائمه بدوام السّموات و الأرضین. (6)

أمّا بعد (7)،

مخفی نماند که چون خطبه مبارکه موسومه به«خطبه البیان» (8)از جمله خطب (9)مولای (10)مؤمنان و پیشوای متّقیان و وارث علوم جمیع پیغمبران و قسمت کننده خلد و نیران و در وجوب متابعت شریک قرآن،برگزیده پروردگار عالمیان و نفس و جان پیغمبر آخر الزّمان،لا أحصی ثناء علیک أنت کما أثنیت علی نفسک، (11)

ص:57

1- (1)) -بعظمه/ M بعظمته.
2- (2)) -تناله/ R تناله.
3- (3)) -لاهوتیّته/ M لاهوتیّه[کذا!].
4- (4)) -تدرکه/ R تدرکه.
5- (5)) -المخلصین/ R المخلصّین.
6- (6)) -الأرضین/ M الأرضین.
7- (7)) -أمّا بعد/ M ندارد.
8- (8)) -خطبه البیان/ M خطبه البیان.
9- (9)) -خطب/ M خطبه.
10- (10)) -مولای/زبر میم از M است.
11- (11)) -لا أحصی ثناء.../حدیث نبوی است.نگر:فرهنگ مأثورات متون عرفانی،باقر
آنجا که کمال کبریای تو بود عالم نمی از بحر عطای تو بود

ما را چه حد حمد و (1)ثنای تو بود هم حمد و ثنای تو سزای (2)تو بود

مولانا و مولی الثّقلین و مقتدانا و مقتدی الکونین،کلام اللّه (3)النّاطق،علیّ بن أبی طالب -علیه من (4)الصّلوات أزکاها و من التّحیّات أنماها-،خطبه ای (5)بود در کمال إغلاق و نهایت إشکال؛و درین أوقات در عالی مجلس نوّاب أشرف أقدس أعلی،کلب آستان علیّ بن أبی طالب-صلوات اللّه و سلامه علیه-،شاه عبّاس الحسینیّ الموسویّ الصّفوی- خلّد اللّه ملکه أبدا-مذکور شده بود و خواهان آن بودند،این فقیر بی بضاعت،محمّد تقی بن المجلسی (6)الاصفهانی،در خور فهم خود آن را شرحی کرد تا عالی مجلس شریف به آن مزیّن گردد و شیعیان حضرت أمیر المؤمنین(ع)از آن بهره مند گردند و ثواب آن به روزگار (7)فرخنده آثار أشرف أقدس أعلی عاید گردد-و من اللّه الاستعانه و التّوفیق.

و چون إیضاح آن مبتنی بود بر ذکر بعضی از آیات و أحادیث و کلام أصحاب تحقیق و عرفان،لا جرم مقدّم بر مطلوب،شروع در آنها شد.

ای طالب دین قویم!و ای پیماینده صراط مستقیم!اندکی از چاه طبیعت بیرون آی، و آنچه بر مذاق تو درست نیاید،حمل بر قصور فهم خود کن،نه بر غلو (8)،زیرا که ذات مقدّس مطهّر مرتضوی-تعالی شأنه (9)-نه در مرتبه ایست (10)که أمثال ما و تو گمگشتان تیه (11)طبیعت پی بدان توانیم برد،بلکه ملائکه مقرّبین و أنبیاء مرسلین به حقیقت آن حضرت

ص:58

1- (1)) -و/در M نیست.
2- (2)) -سزای/در M رضای.
3- (3)) -اللّه/در M نیامده است.
4- (4)) -من/ M من.
5- (5)) -خطبه ای/ M خطبه.
6- (6)) -المجلسی/ R مجلسی.
7- (7)) -به روزگار/ M پروردگار.
8- (8)) -غلو/ M علو.از همینجا پیداست که مشکّکان و منکران خطبه البیان را گفتاری غالیانه می شمرده اند.
9- (9)) -تعالی شانه/چنین است در M و R .
10- (10)) -مرتبه ایست/ M مرتبه.
11- (11)) -تیه/«تیه»یعنی:بیابان خشک و بی آب و علف.
نمی توانند رسید چنانکه منقولست از آن پیشوای (1)پیغمبران که:یا علی!نمی شناسد خدای-تبارک و تعالی-را کسی بغیر از من و (2)تو،و نمی شناسد (3)مرا کسی بغیر از خدای عزّ و جلّ-و تو،و نمی شناسد تو را کسی بغیر از خدای-تقدّس و تعالی-و من.

هرچند که جان عارف آگاه بود کی در حرم قدس تواش راه بود

دست همه أهل کشف و أرباب شهود از دامن إدراک تو کوتاه بود (4)

و دیگر أحادیث که به گوش هوش تو خواهم رسانید.

أوّلا بدان که واردست (5)در أخبار از نبیّ مختار و ائمّه أطهار-صلوات اللّه علیهم أجمعین- آنکه:ذات مقدّس إلهی-جلّت عظمته-در أزل الازال با کمال ظهور مخفی بود؛خواست که ظاهر گردد،نور مقدّس مطهّر مصطفی و مرتضی را آفرید چنانکه در حدیث قدسی (6)واردست (7)که:کنت کنزا مخفیّا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لأعرف، (8)یعنی:من گنجی بودم (9)مخفی خواستم (10)که شناخته شوم آفریدم خلق را تا شناخته شوم و بنابر حدیث سابق کسی را غیر از محمّد و علی (11)-صلوات اللّه علیهما-قابلیّت معرفت حضرت حق-سبحانه و تعالی-نبود.پس مراد از خلق درین حدیث ایشان بوده باشند چنانکه مولوی معنوی بدین إشاره کرده اند:

ص:59

1- (1)) -پیشوای/ R پیش وای[کذا].
2- (2)) -و/در M «و»آشکارا زبر دارد.
3- (3)) -نمی شناسد/در M سین زیر دارد.
4- (4)) -این چارانه در شمار چارانه های منسوب به أبو سعید أبو الخیر است.
5- (5)) -واردست/ M وارد است.
6- (6)) -قدسی/ M ندارد.
7- (7)) -واردست/ M وارداست.
8- (8)) -لأعرف/در هامش M به خطّی روشن نوشته شده:لکی اعرف. از برای این حدیث قدسی،نگر:فرهنگ مأثورات متون عرفانی،ص 386.
9- (9)) -بودم/در M دال زیر دارد.
10- (10)) -خواستم/در M با هیأت«خواستم»کتابت کرده و در واقع معدوله بودن«واو»را اینگونه خاطرنشان کرده اند.
11- (11)) -علی/ M علّی.
أحمدا!خود کیست اسپاه (1)زمین ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین

کنت کنزا رحمه مخفیّه فابتغیت أمّه مهدیّه

تاج«کرّمنا»ست بر فرق سرت (2) طوق«أعطیناک»آویز (3)درت

قفلهای ناگشوده مانده بود از کف«إنّا فتحنا»برگشود

صد هزاران آفرین بر جان او بر قدوم دور (4)فرزندان او

آن خلیفه زادگان (5)مقبلش زاده اند از عنصر جان و دلش (6)

ما را طلب و نیاز دادی (7)آغاز پس برحسب طلب تو در (8)کردی باز

اینها همه چیست؟!تا کنی گنج نهان بر خلق جهان عیان (9)ز گنجینه راز

و دیگر حدیث أوّل ما خلق اللّه نوری (10)،یعنی:أوّل چیزی که خدای-تبارک و تعالی-

ص:60

1- (1)) -اسپاه/ M اسیای.
2- (2)) -سرت/در M (گویا به خطّی الحاقی)دستکاری شده و به«سراست»[!]بدل گردیده.
3- (3)) -آویز/در M بالای سطر«د»افزوده شده تا«آویزد»خوانده شود.
4- (4)) -دور/چنین است در R .در M دوز.در مثنوی ی تصحیح نیکلسون(چ لاهوتی،د:6،ب: 175)«و دور»آمده است.
5- (5)) -خلیفه زادگان/ M خلیفه زادکان.
6- (6)) -این بیتها را-به ترتیب-نگر در:مثنوی(چاپ لاهوتی)،د:2،ب:353 و 364؛د:5،ب: 3574؛د:6،ب:166،175،176-البتّه با تفاوت هائی در ضبط.
7- (7)) -دادی/ M داری.
8- (8)) -تو در/ R ندارد.ضبط نص،موافق M است.
9- (9)) -عیان/در M عین آشکارا زبر دارد.
10- (10)) -نوری/ M نوری. «أوّل ما خلق اللّه نوری»را به عنوان حدیث نبوی نگر در:عوالی الّلالی،99/4؛و:الرّواشح السّماویّه،ط.دار الحدیث،ص 64؛و:نور البراهین جزائری،179/1؛و:الحاشیه علی أصول الکافی ی میرزا رفیعا،ص 473 و 578؛و...
آفرید (1)نور من بود،و حدیث قدسی یا محمّد!لو لاک لما خلقت الأفلاک، (2)یعنی:ای محمّد!اگر تو نمی بودی من نمی آفریدم أفلاک را.و آیه کریمه وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ (3)بر اتّحاد (4)نور محمّد و علی (5)شاهدست و حدیث مشهور أنا و علیّ من نور واحد (6)- یعنی:من و علی از یک نوریم-بدین معنی ناطق؛و آنکه در أحادیث وارد شده است که:

أوّل ما خلق اللّه العقل (7)یعنی أوّل چیزی که خدای-تبارک و (8)تعالی-آفرید عقل بود و مذهب جماهیر حکما آنست که أوّل فیضی که از مبدإ فیّاض فایض (9)شد (10)إیجاد عقل

ص:61

1- (1)) -آفرید/ M افریده.ضبط نص،موافق R است.
2- (2)) -یا محمّد لولاک.../حدیث قدسی«لولاک لما خلقت الأفلاک»-که تحقیق در آن محتاج مجالی فراخ تر از این است-از مشهورات فریقین است(از جمله،نگر:فرهنگ مأثورات متون عرفانی،ص 440)لیک به صورت«یا محمّد!لولاک لما خلقت الأفلاک»در مصادر و منابع نیافتم؛ پس جای فحص و تتبّع همچنان باقی است.
3- (3)) -قرآن کریم:س 3،ی 61.
4- (4)) -بر اتّحاد/ M بر اتّخاذ(که مکرّر نیز نوشته).
5- (5)) -و/ M آشکارا زبر دارد.
6- (6)) -أنا و علیّ من نور واحد/این عبارت به عنوان حدیث نبوی آمده است در:عوالی اللاّلی، 124/4؛و:الرّواشح السّماویّه،ط.دار الحدیث،ص 64؛و:بحار الأنوار،48/33(در ضمن توضیحات مؤلّف)؛و:الحاشیه علی أصول الکافی ی میرزا رفیعا،ص 578؛و... البتّه حدیث«خلقت أنا و علیّ من نور واحد»در متون بس کهن تر و پرشمارتر دستیاب می شود.
7- (7)) -العقل/ R العقل.ضبط نص موافق M است. عبارت«أوّل ما خلق اللّه العقل»را به عنوان حدیث نبوی نگر در:عوالی اللاّلی،4 /99؛و: الرّواشح السّماویّه،ط.دار الحدیث،ص 64؛و:... مزید آگاهی را همچنین نگر:بحار الأنوار،102/1؛و:فیض القدیر مناوی،ط.أحمد عبد السّلام، 668/4؛و:...
8- (8)) -و/در R از قلم افتاده است.
9- (9)) -فایض/ M فایز.
10- (10)) -شد/ M شده.
أوّل بود یا محمولست بر آنکه أوّلیّت إضافی باشد یعنی بعد از إیجاد نور آن حضرت،أوّل چیزی که مخلوق شد،عقل بود (1)و یا محمولست بر آنکه أکثر محقّقین ذکر کرده اند که مراد از عقل نور مقدّس مطهّر مصطفوی و مرتضوی است (2)که ایشان عقل کلّند؛و علی أیّ حال،قبل از إیجاد عالم و آدم به چندین هزار سال در حظایر قدس و (3)مجامع أنس منظور نظر إلهی بودند و حضرت با آن نور عشق بازی می کرد و آن نور به تسبیح و تقدیس داد عاشقی می داد چنانکه مضمون آیه کریمه یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ (4)برین معنی شاهد است و آیه (5)کریمه وَ شٰاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (6)،ازین معنی خبر می دهد:

آن دم که ز هر دو کون آثار نبود بر لوح وجود نقش أغیار نبود

معشوقه عشق و ما به هم می بودیم در گوشه خلوتی که دیّار نبود

چنانکه منقولست از آن حضرت-صلوات اللّه و سلامه علیه-که:کنت نبیّا و ادم بین المآء و الطّین، (7)یعنی:پیغمبر بودم و هنوز آدم میان آب و گل بود.

و حضرت شیخ العارفین،عراقی (8)،بدین معنی إشارت کرده اند (9):

ص:62

1- (1)) -بود/ M ندارد.
2- (2)) -مرتضوی است/ M مرتضویست.
3- (3)) -و/ M در.
4- (4)) -قرآن کریم:س 5،ی 54.
5- (5)) -آیه/ R ندارد.
6- (6)) -قرآن کریم:س 85،ی 3.
7- (7)) -کنت نبیّا و ادم بین الماء و الطّین/این حدیث که از مشهورات است،از جمله آمده است در:عوالی اللاّلی،121/4؛و:مناقب ال أبی طالب-علیهم السلام-،ابن شهر آشوب،ط. دار الأضواء،266/1.
8- (8)) -شیخ العارفین عراقی/مراد،فخر الدّین إبراهیم عراقی(ف:688 یا 686 ه.ق)،صوفی و شاعر ایرانی و نویسنده لمعات،است.
9- (9)) -بدین معنی إشارت کرده اند/این سروده ها را عراقی در رساله لمعات اش آورده و بالتّبع جامی نیز در أشعّه اللّمعات گزارش کرده است.
فإنّی و إن کنت ابن ادم صوره

فلی فیه معنی شاهد بأبوّتی (1)

گفتا:به صورت ارچه ز أولاد (2)آدمم

از وی به مرتبه به همه حال برترم

چون بنگرم در آینه (3)عکس جمال خویش

گردد همه جهان بحقیقت مصوّرم

خورشید آسمان ظهورم (4)،عجب مدار

ذرّات کاینات اگر گشت مظهرم (5)

أرواح قدس چیست؟نمودار معنیم

أشباح أنس چیست؟نگهدار پیکرم

بحر محیط رشحه ای (6)از فیض فایضم

نور بسیط،لمعه ای از نور أزهرم

از عرش تا به فرش همه ذرّه ای (7)بود

در نور آفتاب ضمیر منوّرم

روشن شود ز روشنی ذات من جهان

گر پرده صفات خود از هم فرودرم

ص:63

1- (1)) -این بیت-چنان که جامی نیز در أشعّه اللّمعات(ط.گوهری،ص 59)إشارت کرده-از چکامه تائی ابن فارض است.
2- (2)) -ز أولاد/ M باولاد.
3- (3)) -در آینه/ M باینه.
4- (4)) -ظهورم/ M ظهورهم.
5- (5)) -مظهرم/ M مطهرم.
6- (6)) -رشحه ای/ M رشحه.
7- (7)) -ذرّه ای/ M ذره.
عالم بسوزد از سبحات جلال من

از روی لطف گر به جهان بازبنگرم

پیش از وجود خلق به هفصد هزار سال

شد علم آخرین و نخستین مقرّرم

بر لوح ممکنات،قلم آنچه ثبت کرد

حرفی بود همه (1)ز حواشیّ دفترم

بحر ظهور و بحر بطون و قدم به هم

در من ببین که مجمع بحرین أکبرم

آبی که زنده گشت ازو خضر جاودان

آن آب چیست؟قطره ای (2)از حوض کوثرم

آن دم کزو مسیح همی مرده زنده کرد

یک نفحه ایست (3)از نفس روح پرورم

فی الجمله مظهر همه أسماست ذات من

بل اسم أعظمم بحقیقت چو (4)بنگرم

[روایات متعدّده در فضائل رسول خدا حضرت محمّد(صلّی الله علیه و آله)و علی بن ابیطالب(علیه السلام)و الأئمه المعصومین(علیهم السّلام)]

[روایت اول:از طریق عامّه و خاصّه]

و چنانکه منقولست به طرق مختلفه و أسانید متکثّره از طرق عامّه و خاصّه از رسول خدا-صلوات اللّه علیه-که آن حضرت فرمود که:کنت أنا و علیّ نورا بین یدی اللّه-تبارک و تعالی-یسبّح اللّه (5)ذلک النّور و یقدّسه قبل أن یخلق اللّه ادم بأربعه عشر الاف سنه فلمّا

ص:64

1- (1)) -همه/ M ندارد.
2- (2)) -قطره ای/ M قطره.
3- (3)) -نفحه ایست/ R نفثه است.بالای آن«نفحه خ ل»نوشته شده است بدین معنا که نسخه بدل است.ضبط نص موافق M است به جز این که در M به جای حاء،خاء ضبط شده است.
4- (4)) -چو/ M چه.
5- (5)) -اللّه/در R «اللّه»نوشته و در عین حال لام أوّل را کسره هم داده و گویا روی ألف یک
خلق اللّه تعالی ادم سلک ذلک النّور فی صلبه فلم یزل اللّه تعالی ینقله من صلب إلی صلب حتّی أقرّه صلب (1)عبد المطّلب ثمّ أخرجه من صلبه فقسمه (2)قسمین قسما فی صلب عبد اللّه و قسما فی صلب أبی طالب فعلیّ منّی و أنا منه لحمه لحمی و دمه (3)دمی فمن أحبّه فبحبّی أحبّه و من أبغضه فببغضی أبغضه (4)،یعنی:بودم (5)من و علی نوری در برابر خدای-تبارک و تعالی-و آن نور تسبیح و تقدیس إلهی می کرد پیش از آنکه خدای-تبارک و تعالی-آدم را بیافریند (6)به چهارده هزار سال.پس چون خدای-تبارک و تعالی-آدم را آفرید آن نور را در پشت (7)او جای داد.پس خدای-عزّ و جلّ-آن نور را از پشت به پشت می آورد (8)تا قرار داد او را در پشت عبد المطّلب پس آن نور را از پشت عبد المطّلب بیرون آورد (9)و او را دو قسمت کرد:قسمی را در پشت عبد اللّه جای داد و قسمی (10)را در

ص:65

1- (1)) -صلب/در M نیامده است.
2- (2)) -فقسمه/ M فقسّمه.
3- (3)) -دمه/ M دمه.
4- (4)) -این حدیث را-و لو با تفاوتهائی جزئی در ضبط نص-نگر در: نظم درر السّمطین زرندی حنفی،ص 79؛و:کشف الغمّه،ط.دار الأضواء،301/1؛و:کشف الیقین علاّمه حلّی،ط.درگاهی،ص 11 و ص 12. ؛و:مناقب علیّ بن أبی طالب-علیهما السّلام-ابن مردویه،ط.حرز الدّین،ص 286؛و:الخصال صدوق،ط.غفّاری،ص 640؛و:المحتضر حسن بن سلیمان حلّی،ص 174؛و:ینابیع المودّه ی قندوزی،ط.أسوه،47/1 و 48؛و:غایه المرام بحرانی،27/1-29؛و:...همچنین،تفصیل را، نگر:موسوعه الإمام علیّ بن أبی طالب(علیه السّلام)،64/8-66.
5- (5)) -بودم/در R و M چنین است.
6- (6)) -بیافریند/ M بیافرینند.
7- (7)) -پشت/«پشت»را مرحوم مجلسی-طاب ثراه-در ترجمه«صلب»آورده است.
8- (8)) -می آورد/در M ،راء،زبر دارد.
9- (9)) -تا قرار داد...آورد این بهره در M نیامده است.
10- (10)) -قسمی/چنین است در M .در R .
پشت أبی طالب.چون ما هر دو یک نوریم،لا جرم علی از منست و من ازو؛گوشت او گوشت منست،و خون او خون منست؛پس کسی که او را دوست دارد پس به سبب دوستی من (1)او را دوست (2)داشته است و (3)کسی که او را دشمن دارد پس به سبب دشمنی من (4)او را دشمن داشته است.

[روایت دوم:از مسند احمد بن حنبل]

و باز روایت کرده است أحمد بن حنبل در مسند خود و همچنین فقیه شافعی ابن مغازلی (5)هر دو به إسناد (6)خود از جابر بن عبد اللّه الأنصاری از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله و آله-أنّه (7)قال ذات یوم بعرفات و علیّ تجاهه: (8)ادن (9)منّی یا علیّ!خلقت أنا و أنت من شجره واحده،فأنا أصلها و أنت فرعها و الحسن (10)و الحسین (11)أغصانها، فمن تعلّق بغصن (12)منها أدخله اللّه الجنّه.یعنی:آن حضرت-صلوات اللّه علیه-روزی در عرفات نشسته بود و حضرت أمیر المؤمنین،علیّ بن أبی طالب،در برابر آن حضرت نشسته بود. (13)فرمود:یا علی! (14)به نزد من آی!یا علی!مخلوق شده ام (15)من و تو از یک

ص:66

1- (1)) -دوستی من/یعنی:دوستی با من و محبّت به من.
2- (2)) -دوست/ M +می دارد.
3- (3)) -و/ M پس.
4- (4)) -دشمنی من/یعنی:دشمنی با من.
5- (5)) -نگر:مناقب أهل البیت-علیهم السّلام-،ابن المغازلی،تحقیق محمودی،ص 161(با لحاظ تفاوت در ضبط). همچنین سنج:همان،ص 357.
6- (6)) -به أسناد/ M باسناد.
7- (7)) -أنّه/ M و R انّه.
8- (8)) -تجاهه/ M تجاهد.
9- (9)) -ادن/ M ادن.
10- (10)) -الحسن/ M الحسن.
11- (11)) -الحین/ M الحسین.
12- (12)) -بغصن/ M بغض[کذا!].
13- (13)) -بود/ M +و.
14- (14)) -علی/ M علی.
15- (15)) -مخلوق شده ام/چنین است در M و R .
درخت؛من بیخ (1)آن درختم (2)و تو شاخهای (3)بزرگ آن و حسن و (4)حسین شاخهایی (5)که از آن شاخ جدا شده اند.پس هرکه چنگ زند به شاخی از آن شاخها،خدای-تبارک و تعالی-او را داخل بهشت گرداند.

[روایت سوم:از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله)]

و روایتست از سیّد و مهتر و بهتر پیغمبران-صلّی اللّه علیه و آله-أنّه (6)قال:کنّا ظلالا تحت العرش قبل خلق البشر و قبل خلق الطّینه الّتی منها البشر أشباحا عالیه لا أجساما نامیه.إنّ أمرنا صعب مستصعب لا یعرف کنهه إلاّ ملک مقرّب أو نبیّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان فإن انکشف لکم سرّ أو وضح لکم أمر (7)فاقبلوه و إلاّ فاسکتوا تسلموا و ردّوا علمه إلی اللّه فأیّکم أوسع ممّا بین السّماء و الأرض. (8)

آن حضرت می فرمایند که:ما بودیم أرواح در زیر سایه عرش پیش از خلق آدم و (9)پیش از مخلوق شدن طینتی که آدم را از آن آفریدند أرواحی چند بلند مقدار،نه جسمی که نمو کند.بدرستی که کار ما دشوارست (10)دشوار. (11)نمی یابد کنه او را مگر فرشته مقرّب یا پیغمبر مرسل یا مؤمنی که آزموده باشد خدای-تبارک و تعالی-دل او را از برای إیمان.پس اگر ظاهر شود شما را سرّی از أسرار ما یا روشن گردد شما را کاری از

ص:67

1- (1)) -بیخ/«بیخ»یعنی ریشه.
2- (2)) -درختم/در M دال زبر دارد.خوانش«درخت»-به جای«درخت»-هنوز در میان عامّه مردم اصفهان متداول است.
3- (3)) -شاخهای/چنین است در R و آشنایان به هنجارهای نگارشی پیشینیان می دانند که این ریخت نگارشی را در دستنوشتهای قدیم هم برای«شاخها»(جمع شاخ)و هم برای«شاخه ها» (جمع شاخه)به کار می برده اند.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -شاخهایی/ M شاخهای.
6- (6)) -أنّه/ R انّه.
7- (7)) -أمر/ M اسر.
8- (8)) -نظیر این روایت به عنوان حدیث علوی آمده است در:عوالی اللاّلی،129/4؛و:شرح نهج البلاغه ی ابن أبی الحدید،105/13.
9- (9)) -پیش از خلق آدم و/در M نیامده است.
10- (10)) -دشوارست/ M دشوار است.
11- (11)) -دشوار/ M ندارد.
کارهای ما،پس او را قبول کنید،و اگرنه خاموش (1)شوید تا بسلامت باشید و (2)علم او را به خدا گذارید.پس کدامیک از شما فراخ تر از میان (3)آسمان و زمین است. (4)ایشان را وسعت این معنی نیست.شما چه باشید که توانید به این معنی رسید؟!

روزی که مدار چرخ أفلاک نبود و آمیزش آب و آتش و خاک نبود

بر یاد تو مست بودم و باده پرست هرچند نشان باده و تاک نبود

[روایت چهارم:منقول از جابر بن عبدالله الأنصاری]

دیگر منقولست از جابر بن عبد اللّه الأنصاری که گفت:شنیدم از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-که آن حضرت فرمود که:إنّ اللّه-تبارک و تعالی-خلقنی و خلق علیّا و فاطمه و الحسن و الحسین و الأئمّه من نور واحد فعصر ذلک النّور عصره فخرج (5)منه شیعتنا (6)فسبّحنا (7)فسبّحوا و قدّسنا فقدّسوا و هلّلنا فهلّلوا و مجّدنا (8)فمجّدوا (9)و وحّدنا فوحّدوا ثمّ خلق اللّه السّموات و الأرضین و خلق الملائکه (10)فمکثت الملائکه مائه عام لا تعرف تسبیحا و لا تقدیسا و لا تمجیدا فسبّحنا فسبّحت شیعتنا فسبّحت الملائکه لتسبیحنا و قدّسنا (11)فقدّست شیعتنا فقدّست (12)الملائکه لتقدیسنا و مجّدنا فمجّدت شیعتنا فمجّدت الملائکه لتمجیدنا و وحّدنا فوحّدت (13)شیعتنا فوحّدت الملائکه لتوحیدنا و کانت الملائکه لا تعرف تسبیحا و لا تقدیسا من قبل تسبیحنا و تسبیح شیعتنا،فنحن

ص:68

1- (1)) -خاموش/ M خواموش.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -میان/ M +آن.
4- (4)) -است/ M هستند.
5- (5)) -فخرج/ M فخرج.
6- (6)) -شیعتنا/ R شیعتنا.ضبط نص،موافق M است.
7- (7)) -فسبّحنا/ M ندارد.
8- (8)) -مجّدنا/ M عبدنا.
9- (9)) -فمجّدوا/ M فسجدوا.
10- (10)) -الملائکه/ R الملائکه.ضبط نص،موافق M است.
11- (11)) -قدّسنا/ M قدّسنا.
12- (12)) -فقدّست/ M و قدّست.
13- (13)) -فوحّدت/ M توحّدت.
الموحّدون حیث لا موحّد غیرنا (1)و حقیق علی اللّه تعالی کما اختصّنا (2)و اختصّ شیعتنا أن ینزلنا و شیعتنا فی أعلا علّیّین.إنّ اللّه-تبارک (3)و تعالی-اصطفانا و اصطفی شیعتنا من قبل أن نکون أجساما فدعانا فأجبنا (4)فغفر لنا و لشیعتنا من قبل أن نستغفر (5)اللّه. (6)

آن حضرت می فرمایند که:

خدای-تبارک و تعالی-آفرید مرا و آفرید علی را و فاطمه و (7)حسن و حسین و إمامان را از یک نور.پس آن نور را افشرد (8)پس شیعه ما از آن نور (9)به هم رسیدند.پس ما تسبیح کردیم و خدای-تبارک و تعالی-را به پاکی یاد کردیم.پس شیعه ما نیز تسبیح کردند.و ما تقدیس و (10)تنزیه کردیم.پس شیعه نیز تقدیس و تنزیه کردند.و ما تهلیل کردیم.شیعه نیز تهلیل کردند.و ما تمجید و (11)تعظیم کردیم.پس ایشان (12)نیز تمجید و تعظیم کردند.و (13)ما توحید کردیم و خدا را به یگانگی یاد کردیم.پس ایشان نیز توحید کردند.پس خدای-تبارک و تعالی-آفرید آسمانها و (14)زمینها را و فرشتگان را پس صد سال برآمد که فرشتگان تسبیح و (15)تقدیس و (16)تمجید نمی دانستند.پس ما تسبیح

ص:69

1- (1)) -غیرنا/ M غیرنا.
2- (2)) -اختصّنا/ R اختصنّا.
3- (3)) -تبارک/ M تبارک.
4- (4)) -فأجبنا/ M فاحببنا.
5- (5)) -نستغفر/ R یستغفر.ضبط نص،موافق M است.
6- (6)) -این روایت را با تفاوت در ضبط نگر در: کشف الغمّه ی اربلی،ط.دار الأضواء،85/2؛و:جامع الأخبار سبزواری،ط.مؤسّسه آل البیت- علیهم السّلام،ص 45 و 46؛و:المحتضر حسن بن سلیمان حلّی،تحقیق سیّد علی أشرف، ص 202.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -افشرد/ضبط نص موافق M است.
9- (9)) -نور/ M بود.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -ایشان/در M نون زیر دارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
کردیم و شیعیان ما تسبیح کردند.پس ملائکه نیز تسبیح کردند از جهت تسبیح ما.و ما تقدیس کردیم.پس شیعیان ما تقدیس کردند.پس ملائکه (1)تقدیس کردند از جهت تقدیس (2)ما.

و ما تمجید کردیم.پس شیعیان ما تمجید کردند.پس ملائکه تمجید کردند از جهت تمجید ما.و ما توحید کردیم.پس شیعیان ما توحید کردند.پس ملائکه توحید کردند از جهت توحید ما؛و حال آنکه فرشتگان تسبیح و تقدیس نمی دانستند پیش از تسبیح ما و تسبیح شیعیان ما.مائیم توحیدکنندگان در وقتی که توحیدکننده نبود به غیر از ما و سزاوارست خدای-تبارک و تعالی-را که همچنانکه ما را مخصوص گردانید و شیعیان ما را برگزید،که (3)درآورد ما را و شیعیان ما را (4)در أعلی علّیّین بالاترین مراتب بهشت.

بدرستی که خدای-تبارک و تعالی-برگزید ما را و برگزید شیعیان ما را پیش از آنکه (5)بوده باشیم ما جسم.پس خواند ما را پس ما إجابت کردیم.پس آمرزید ما را و شیعیان ما را پیش از آنکه طلب آمرزش کنیم.

ما سالها مقیم در یار بوده ایم اندر حریم محرم أسرار بوده ایم

با یار خویش خرّم و خندان به کام دل بی زحمت مشقّت أغیار بوده ایم

پیش از ظهور این قفس تنگ کاینات ما عندلیب گلشن دیدار بوده ایم

چندین هزار سال در اوج فضای قدس بی پرّ و بال طایر طیّار بوده ایم

[روایت پنجم:منقول از امام جعفر صادق(علیه السٌلام)]

و دیگر منقولست از حضرت عالم أهل بیت،جعفر بن محمّد الصّادق-صلوات اللّه و سلامه علیهم-،که آن حضرت فرمود که:

أتی یهودیّ إلی النّبیّ-صلّی اللّه علیه و آله-فقام بین یدیه یحدّ النّظر إلیه فقال:یا یهودیّ!

ص:70

1- (1)) -ملائکه/ R ملایکه. M ملایکه(البتّه حرف چهارم را مهمل نهاده و بر زیر و زبر آن هیچ نقطه یا نشان نگذاشته است.)
2- (2)) -تقدیس/ M ندارد.
3- (3)) -که/چنین است در R و M ؛و پیداست که از دیدگاه دستور امروز فارسی زائد می نماید.
4- (4)) -و شیعیان ما را/ M ندارد.
5- (5)) -آنکه/ M اینکه.
ما حاجتک؟قال:أنت أفضل أم موسی بن عمران (1)الّذی کلّمه اللّه و أنزل علیه التّورئه (2)و العصی (3)و فلق له البحر و أظلّه بالغمام؟فقال له النّبیّ-صلّی اللّه علیه و آله-:انّه یکره للعبد أن یزکّی (4)نفسه و لکنّی أقول:إنّ ادم-علیه السّلام-لمّا أصاب الخطیئه کانت توبته أن قال:

اللّهمّ!إنّی أسألک بحقّ محمّد و ال محمّد أن تغفرلی خطیئتی فغفرها اللّه (5)تعالی له و إنّ نوحا (6)لمّا رکب فی السّفینه و خاف الغرق (7)قال:اللّهمّ!إنّی أسألک بحقّ محمّد و ال محمّد أن تنجینی من الغرق فنجّاه اللّه تعالی عنها (8)و إنّ إبراهیم(ع)لمّا ألقی فی النّار قال:اللّهمّ! إنّی أسألک بحقّ محمّد و ال محمّد أن تنجینی منها فجعلها (9)اللّه علیه بردا و سلاما و إنّ (10)موسی لمّا ألقی عصاه فأوجس فی نفسه خیفه قال:اللّهمّ!إنّی أسألک بحقّ محمّد و ال محمّد أن امنتنی منها فقال اللّه تعالی-جلّ جلاله (11)-لا تخف إنّک أنت الأعلی.یا یهودیّ!إنّ موسی(ع)لو أدرکنی (12)ثمّ لم (13)یؤمن بی و بنبوّتی ما نفعه إیمانه (14)شیئا و لا نفعته النّبوّه.

یا یهودیّ!و من (15)ذرّیّتی المهدیّ إذا خرج نزل عیسی بن (16)مریم لنصرته فقدّمه و صلّی خلفه. (17)

ص:71

1- (1)) -موسی بن عمران/ M موسی ابن عمران[کذا!].
2- (2)) -التّورئه/ R التّوریه.در M بنا درست واپسین حرف را هم زبر داده اند و هم زیر.
3- (3)) -العصی/چنین است در R و M . در رسم الخطّ امروزین«العصا»ضبط باید کرد.
4- (4)) -یزکّی/ M یزکیّ[کذا].
5- (5)) -فغفرها اللّه/چنین است در M .و R فغفر.
6- (6)) -نوحا/ R ندارد.از M ضبط شد.
7- (7)) -الغرق/ M الغرق.
8- (8)) -عنها/در R زیر«عنها»«عنه ل»(به عنوان نسخه بدل)نوشته شده است. M عیناه.
9- (9)) -فجعلها/ M فجعله.
10- (10)) -إنّ/ M انّ.
11- (11)) -جلاله/ M جلاله.
12- (12)) -أدرکنی/ M ادرکنی. R موافق متن است.
13- (13)) -لم یؤمن/ M کم یؤمن.
14- (14)) -إیمانه/ M ایمانه.
15- (15)) -من/ R من.
16- (16)) -بن/ M ابن.
17- (17)) -آمده است-با تفاوت در ضبط-در:الأمالی ی صدوق،تحقیق مؤسّسه البعثه،ص 287
آن حضرت فرمودند که:

یهودی به نزد رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-آمد (1)و در برابر آن حضرت ایستاد و نگاهی تند بر روی آن حضرت می کرد.پس آن حضرت فرمود که:ای یهودی!چه حاجت داری؟گفت:تو بهتری یا موسی بن (2)عمران-آن (3)پیغمبری که خدای-تبارک و تعالی-با او سخن گفت و تورات و عصی (4)به او فرستاد و دریا از برای او شکافت و ابر را بر سر او سایه بان (5)ساخت-؟پس رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله- (6)فرمود که:ناخوش است که کسی (7)ستایش خود کند (8)؛و لیکن چون می پرسی بگویم:بدرستی که حضرت آدم-صلوات اللّه علیه-چون ترک أولی (9)ازو واقع شد (10)،توبه اش این بود که گفت:

بار خدایا!بدرستی که (11)از تو سؤال می کنم به حقّ محمّد و آل محمّد که گناه مرا بیامرزی.

پس خدای تعالی گناه او را آمرزید و بدرستی که نوح چون در کشتی نشست و ترسید که غرق شود گفت:بار خدایا!بدرستی که از تو سؤال (12)می کنم به حقّ محمّد و آل محمّد که مرا از طوفان نجات دهی. (13)پس خدای-تبارک و تعالی-او را نجات داد و بدرستی که حضرت إبراهیم(ع)را چون در آتش انداختند گفت:بار خدایا!بدرستی (14)که از تو

ص:72

1- (1)) -آمد/در M ،میم،زیر دارد.
2- (2)) -بن/ M ابن.
3- (3)) -آن/ R ندارد.از M افزوده شد.
4- (4)) -عصی/چنین است در M و R .
5- (5)) -سایه بان/چنین است در M و R .
6- (6)) -علیه و آله/ R ندارد.
7- (7)) -کسی/ M کسی که.
8- (8)) -کند/ M ندارد.
9- (9)) -ترک أولی/این تعبیر از ترجمان روایت است.در نصّ روایت از«خطیئه»سخن رفته است.
10- (10)) -شد/ M ندارد.
11- (11)) -بدرستی که/ M +بار خدایا که.
12- (12)) -سؤال/در M مکرّر نوشته شده است.
13- (13)) -دهی/زیر دال در M آشکارا نوشته شده است.
14- (14)) -بدرستی/ M بدرستی[کذا].
سؤال می کنم به حقّ محمّد و آل محمّد (1)که مرا از آتش نجات دهی.پس خدای-تبارک و تعالی-آتش بر او سرد و سلامت گردانید و بدرستی که حضرت موسی(ع)چون عصای خود را انداخت و اژدها شد و ترسان شد،گفت:خداوندا!بدرستی که از تو سؤال می کنم به حقّ محمّد و آل محمّد که مرا ازین (2)إیمن گردان.پس خدای-تبارک و تعالی- فرمود که:ای موسی!مترس که تو غالبی.ای یهودی!بدرستی که موسی(ع)اگر زمان مرا در می یافت،پس (3)إیمان نمی آورد (4)به من و پیغمبری من،إیمان او به او هیچ نفع نمی رسانید و پیغمبری او به او فایده نمی بخشید.ای یهودی!از جمله ذرّیّت من مهدیست که چون بیرون می آید عیسی بن (5)مریم از آسمان به زیر می آید از جهت یاری او و مهدی را پیش می دارد و در عقب آن حضرت نماز خواهد گزارد. (6)

[روایت ششم:منقول از اهل سنت به طرق مختلف از عبدالله عمر]

و باز علمای سنّیان به طرق مختلفه (7)نقل کرده اند از عبد اللّه بن عمر که گفت:سؤال کردیم ما از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (8)-از مرتبه و حال علیّ بن أبی طالب.پس آن حضرت (9)فرمود که:

ما بال (10)أقوام (11)یذکرون من له منزله عند اللّه کمنزلتی و مقام (12)کمقامی إلاّ النّبوّه. (13)

ص:73

1- (1)) -محمّد/ M ندارد.
2- (2)) -ازین/ M از این.ضبط نص موافق R است.
3- (3)) -پس/امروز در این مقام مثلا می گوئیم:«و آنگاه»یا«و آنگاه اگر».خلاصه،این جمله، هنوز در مقام بیان شرط است،نه جزای شرط.با نصّ عربی مقایسه فرمائید.
4- (4)) -نمی آورد/ M نمی یافت(بدون نقطه های یاء).
5- (5)) -بن/ M ابن.
6- (6)) -گزارد/ M کذارد.
7- (7)) -مختلفه/ M مختلفه.
8- (8)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
9- (9)) -پس آن حضرت/ M ندارد.
10- (10)) -بال/ M بال.
11- (11)) -أقوام/ M و R اقوام.
12- (12)) -مقام/ M مقامی(گویا به قصد إصلاح،بالای«می»یک«م»نوشته اند).
13- (13)) -النّبوّه/در M حرکتگذاری مخدوش است و مضطرب.
ألا (1)و من أحبّ علیّا فقد أحبّنی و من أحبّنی رضی اللّه عنه و من رضی اللّه عنه کافاه (2)بالجنّه.ألا! (3)و من أحبّ علیّا أعطاه اللّه کتابه بیمینه و حاسبه حساب الأنبیآء.ألا! و من أحبّ علیّا لا یخرج من الدّنیا حتّی یشرب (4)من الکوثر و یأکل من شجره طوبی و یری مکانه من الجنّه.ألا! (5)و من أحبّ علیّا هوّن اللّه علیه سکرات (6)الموت و جعل قبره (7)روضه (8)من ریاض الجنّه.ألا! (9)و من أحبّ علیّا أعطاه اللّه تعالی فی الجنّه بکلّ عرق فی بدنه حورآء و شفّعه فی ثمانین من أهل بیته و له بکلّ شعره علی بدنه مدینه فی الجنّه.

ألا! (10)و من عرف (11)علیّا و أحبّه بعث اللّه إلیه ملک الموت (12)کما بعث اللّه (13)إلی الأنبیاء و دفع عنه أهوال منکر (14)و نکیر و نوّر (15)قبره و فسحه مسیره سبعین عاما و بیّض وجهه یوم القیمه.ألا! (16)و من أحبّ علیّا أظلّه (17)اللّه فی ظلّ عرشه مع الصدّیقین و الشّهدآء و الصّالحین و امنه من الفزع الأکبر و أهوال الصّاخّه.ألا! (18)و من أحبّ (19)علیّا تقبّل اللّه منه حسناته و تجاوز عن سیّئاته و کان فی الجنّه رفیق حمزه (20)سیّد الشّهدآء.ألا!و من أحبّ علیّا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أجری علی لسانه الصّواب و فتح اللّه علیه أبواب الرّحمه.

ص:74

1- (1)) -ألا/ M الا.
2- (2)) -کافاه/ M کاناه.
3- (3)) -ألا/ M الاّ.
4- (4)) -یشرب/ M (یا:یشرب).
5- (5)) -ألا/ M الاّ.
6- (6)) -سکرات/ M و سکر.
7- (7)) -قبره/در M راء هم زیر دارد و هم زبر.
8- (8)) -روضه/ M روضه.
9- (9)) -ألا/ M الاّ.
10- (10)) -ألا/ M ألاّ.
11- (11)) -عرف/ M عرف.
12- (12)) -ملک الموت/ M ملک الموت.
13- (13)) -اللّه/ M ندارد.
14- (14)) -منکر/ M منکو.
15- (15)) -نوّر/ M نور.
16- (16)) -ألا/ M ندارد.
17- (17)) -أظلّه/ M اظلله.
18- (18)) -ألا/ M الاّ.
19- (19)) -أحبّ/ M أجّب.
20- (20)) -حمزه/چنین است در M و R .
ألا!و من أحبّ علیّا سمّی أسیر (1)اللّه فی أرضه و باهی اللّه به ملائکته و حمله (2)عرشه.

ألا! (3)و من أحبّ علیّا ناداه ملک من تحت العرش أن:یا عبد اللّه!استأنف العمل فقد غفر اللّه لک الذّنوب کلّها.ألا!و من أحبّ علیّا جاء یوم القیمه و وجهه کالقمر لیله البدر ألا! و من أحبّ علیّا (4)وضع اللّه علی رأسه تاج الکرامه و ألبسه حلّه العزّه.ألا! (5)و من أحبّ علیّا مرّ علی الصّراط کالبرق الخاطف و لم یر صعوبه المرور.ألا! (6)و من أحبّ علیّا کتب اللّه له براءه من النّار و براءه من النّفاق و جوازا علی الصّراط و أمانا من العذاب.ألا!و من أحبّ علیّا لا ینشر (7)له دیوان و لا ینصب له میزان و قیل له:ادخل الجنّه بغیر حساب.

ألا!و من أحبّ علیّا أمن من الحساب و المیزان و الصرّاط.ألا!و من مات علی حبّ ال محمّد صافحته (8)الملائکه و زارته أرواح الأنبیاء و قضی اللّه له کلّ حاجه کانت له عند اللّه.ألا!و من (9)مات علی بغض ال محمّد مات کافرا.ألا!و من مات علی حبّ ال محمّد مات علی الإیمان و کنت أنا کفیله بالجنّه. (10)

آن حضرت می فرمایند که:

چه برین (11)داشته است جماعتی را که یاد می کنند کسی را که منزلت او و (12)مرتبت او نزد خدای-تبارک و تعالی-مثل منزله (13)و مرتبه من است و پایه او مثل پایه

ص:75

1- (1)) -أسیر/ R اسیر.ضبط نص،موافق M است.
2- (2)) -حمله/ M حمله.
3- (3)) -ألا/در M مخدوش شده(گویا دستنوشت پارگی دارد).
4- (4)) -کالقمر...علیّا/ M ندارد.
5- (5)) -ألا/ M الاّ.
6- (6)) -ألا/ M الاّ.
7- (7)) -ینشر/ M ینشر.
8- (8)) -صافحته/ M صافحته.
9- (9)) -من/ M +و.
10- (10)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،صص 64-67(منقبت 37)؛و:بشاره المصطفی- صلّی اللّه علیه و آله-،صص 70-72.
11- (11)) -برین/ M بر این.
12- (12)) -و/«و»در M زبر دارد.
13- (13)) -منزله/چنین است در M . R منزله.
منست (1)مگر پیغمبری.بدان و (2)آگاه باش که هرکه علی را دوست دارد،پس بتحقیق (3)که مرا دوست داشته است،و هرکه مرا دوست (4)دارد خدای-تبارک و تعالی-ازو خشنود (5)است،و هرکه خدای-تبارک و تعالی-از وی خشنود گشت (6)پس مکافات می دهد او را به (7)بهشت. (8)بدرستی که هرکه علی را دوست دارد خدای-تبارک و تعالی-فردای روز قیامت نامه عمل او را به دست راست (9)او دهد و حساب کند او را مانند حساب پیغمبران. (10)بدان و آگاه باش که هرکه علی را دوست دارد از دنیا بیرون نرود تا او را از حوض (11)کوثر آب دهند و از درخت طوبی طعام دهند (12)و (13)ببیند جایگاه خود را در بهشت بدرستی و (14)راستی که هرکه علی را دوست دارد آسان گرداند خدای-تبارک و تعالی-بر وی (15)سکرات مرگ را و بگرداند قبر او را روضه ای (16)از روضه های بهشت.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد خدای-تبارک و تعالی-بدهد (17)او را به عدد هر رگی که در بدن اوست حوری در بهشت و شفیع گرداند او را در هشتاد کس از أهل بیت (18)او و بوده باشد او را به عدد هر مویی (19)که در بدن اوست شهری در بهشت.بدان و (20)آگاه باش که هرکه علی را

ص:76

1- (1)) -منست/ M من است.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -بتحقیق/ M بحقیقت.
4- (4)) -دوست/در M سین زبر دارد(!!).
5- (5)) -خشنود/ M خوشنود.
6- (6)) -گشت/ M کشت[!].
7- (7)) -به/ R ندارد ولی در M هست.
8- (8)) -بهشت/ M بهشت.
9- (9)) -راست/در M سین زبر دارد(!!).
10- (10)) -پیغمبران/ M بیغمبری.
11- (11)) -حوض/ M حوض[!].
12- (12)) -دهند/در M هاء زیر دارد!
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -بروی/ M ندارد.
16- (16)) -روضه ای/ M روضه.
17- (17)) -بدهد/ M میدهد.
18- (18)) -أهل بیت/ M اهل بیت(پیداست که بی انضباطی در حرکتگذاری است).
19- (19)) -مویی/ M موئی.ضبط نص،از R است.
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
بشناسد و او را دوست دارد خدای-تبارک و تعالی-ملک الموت را به سوی او فرستد چنانکه به سوی پیغمبران می فرستد و دفع کند از وی هول (1)و بیم و ترس منکر و نکیر را و منوّر و روشن گرداند قبر او را و فراخ گرداند قبر او را هفتاد ساله راه (2)و سفید گرداند روی او را در قیامت.آیا نه چنین است که هرکه علی را دوست دارد خدای-تبارک و تعالی -او را در سایه عرش خود درآورد با صدّیقان و شهیدان و صالحان (3)روزی که سایه ای (4)نباشد مگر سایه عرش إلهی (5)،و إیمن (6)گرداند او را خدای-تبارک و تعالی-از ترس عظیم روز قیامت و از هولهای (7)آن روز؟آیا نه چنین است که هرکه علی را دوست دارد قبول کند خدای-تبارک و تعالی (8)-از وی حسنات او را و در گذرد از گناهان او و بوده باشد در بهشت رفیق حمزه سیّد الشّهداء (9)؟بدرستی و راستی که هرکه علی را دوست (10)دارد خدای-تبارک و تعالی-علم و حکمت را در دل او جای دهد و جاری گرداند بر زبان او سخنان نیکو و بگشاید خدای-تبارک و تعالی-بر او درهای رحمت را.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد او را می نامند به أسیر خدا در زمین و مباهات می کند خدای-تبارک و تعالی-به او با فرشتگان و حاملان عرش که مرا چنین بندگان در زمین هست.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد ندا کند او را فرشته ای (11)از زیر عرش که:ای بنده خدا!عمل

ص:77

1- (1)) -هول/زبر هاء در M آشکارا کتابت شده است.
2- (2)) -هفتاد ساله راه/ M هفتاد سال راه.
3- (3)) -صالحان/در M «ن»زیر دارد.
4- (4)) -سایه ای/ R و M سایه.
5- (5)) -إلهی/ M +را.در R ،پس از این،پرهیب یک«را»ی کمرنگ دیده می شود.گویا تراشیده باشندش.
6- (6)) -إیمن/در M «م»آشکارا زبر دارد.
7- (7)) -هولهای/زبر هاء در M آشکارا کتابت شده است.
8- (8)) -تبارک و تعالی/ M تعالی.
9- (9)) -سیّد الشّهداء/زبر سین در M آشکارا کتابت گردیده است.
10- (10)) -دوست/در M یک زبر سرگردان بالای«و»یا«س»هست!!
11- (11)) -فرشته ای/ M فرشته.
را از سر گیر که خدای-تبارک و تعالی-جمیع گناهان تو را آمرزید (1).بدرستی که هرکه علی را دوست دارد فردای (2)روز قیامت در صحرای محشر حاضر گردد و روی او مثل ماه شب (3)چهارده باشد.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد خدای-تبارک و تعالی-بر سر او نهد تاج کرامت را و (4)بپوشاند (5)او را حلّه (6)عزّت.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد بگذرد (7)بر صراط (8)مثل برق جهنده و نبیند سختی گذشتن بر (9)صراط را.بدرستی که هرکه علی را دوست دارد بنویسد خدای-تبارک و تعالی-از برای او براتی (10)از آتش جهنّم و (11)براتی از نفاق و گذشتن بر (12)صراط و إیمن (13)بودن از عذاب را (14).بدرستی که هرکه علی را دوست دارد باز نمی کنند (15)در روز قیامت دیوان عمل او را و به پای نمی دارند ترازویی (16)از جهت کردار او و می گویند او را که:داخل بهشت شو بی حساب (17).پس

ص:78

1- (1)) -آمرزید/ M امرزیدم.
2- (2)) -فردای/در M روی یاء نشان جزم نهاده؛لیک در این دستنوشت جزم های سرگردان بسیار است و قابل اعتماد نیست؛کما این که در«صحرای»در همین سطر روی یاء همان جزم را نهاده!!
3- (3)) -شب/در M یکی از آن جزم های سرگردان روی«ب»نهاده شده!
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -بپوشاند/در M زیر باء آشکارا کتابت شده است.
6- (6)) -حلّه/در M حاء زیر دارد.
7- (7)) -بگذرد/در M باء آشکارا زیر دارد.
8- (8)) -صراط/در M «ط»آشکارا زیر دارد!!
9- (9)) -بر/ M پل.
10- (10)) -براتی/ R برآتی.ضبط نص،موافق M است.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -بر/ M ندارد ولی کاتب،بالای سطر«از»افزوده است.
13- (13)) -إیمن/در M «م»آشکارا زبر دارد.
14- (14)) -را/ M ندارد.
15- (15)) -نمی کنند/ M نمی کند.
16- (16)) -ترازویی/ M ترازوی.
17- (17)) -بی حساب/ R بیی حساب.ضبط نص،موافق M است.
بدرستی که هرکه علی را دوست دارد إیمن گردد از حساب و میزان (1)و صراط. (2)

آیا نه چنین است که هرکه بر دوستی آل محمّد بمیرد مصافحه (3)می کنند او را فرشتگان و زیارت می کنند او را أرواح پیغمبران و خدای-تبارک و تعالی-برمی آورد هر حاجتی که او دارد به نزد او؟آیا نه (4)چنین است که هرکه بر دشمنی آل محمّد بمیرد (5)کافر (6)مرده است؟آیا نه چنین است (7)که هرکه بر دوستی آل محمّد بمیرد با إیمان از دنیا رفته است و من ضامن (8)اویم که به بهشت رود.

[روایت هفتم:از سیٌد کائنات(صلٌی الله علیه و آله)]

دیگر منقولست از سیّد (9)کاینات و (10)خلاصه پیغمبران که آن حضرت روایت کرد از جبرئیل و او از میکائیل و (11)او از إسرافیل و او از لوح و او از قلم و او از خدای-تبارک و تعالی عزّ شانه-که:پادشاه عالمیان فرمود:أنا اللّه الّذی لا إله إلاّ أنا خلقت الخلق بقدرتی و اخترت (12)منهم أنبیآء و اصطفیت (13)من الکلّ محمّدا و (14)جعلته (15)أمینی و خلیفتی و ولیّی علی عبادی یبیّن لهم کتابی و یشرّفهم بحکمی و جعلته (16)العلم الهادی من الضّلاله و بابی (17)الّذی یؤتی (18)منه (19)و بیتی (20)الّذی (21)من دخله کان امنا و حصنی الّذی من لجأ إلیه

ص:79

1- (1)) -میزان/ R تیران(/یا:یتران).ضبط نص،موافق M است.
2- (2)) -صراط/در M «ط»زیر دارد!!
3- (3)) -مصافحه/در M «ح»زیر دارد.
4- (4)) -نه/زبر نون در M صریح است.
5- (5)) -بمیرد/ R بمیر.
6- (6)) -کافر/زیر فاء در M صریح است.
7- (7)) -چنین است/ M چنینست.
8- (8)) -ضامن/در M «م»زبر دارد!!
9- (9)) -سیّد/زبر سین در M صریح است.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -اخترت/ M اختره.
13- (13)) -اصطفیت/ M اطصفیت[!؟].
14- (14)) -و/ M +من.
15- (15)) -جعلته/ M جعلته[کذا!!].
16- (16)) -جعلته/ M جعلته.
17- (17)) -بابی/ M یأتی.
18- (18)) -یؤتی/ M تؤتی[کذا].
19- (19)) -منه/ M امنه[؟!].
20- (20)) -بیتی/ M بیتی.
21- (21)) -الّذی/ M +توتی منه و بیتی الّذی[کذا].
حصنته (1)من مکروه الدّنیا و الاخره و وجهی الّذی (2)من توجّه إلیه لم أصرف عنه وجهی و حجّتی علی أهل سمواتی و أرضی و علی جمیع من رضیته (3)من خلقی فلا أقبل (4)عمل عامل إلاّ مع الإقرار بولایته و نبوّه أحمد (5)رسولی،و یدی المبسوطه (6)فی عبادی فبعزّتی حلفت (7)و بجلالی أقسمت أنّه لا یوالی علیّا عبد من عبادی إلاّ أخرجته عن ناری و أدخلته (8)جنّتی و لا یعدل (9)عن ولایته (10)إلاّ من أبغضته و أدخلته ناری فمن زحزح عن النّار (11)الّتی هی (12)بغض علیّ و أدخل الجنّه الّتی هی حبّه فقد فاز. (13)

خدای-تبارک و تعالی؛جلّ جلاله-می فرماید که:منم آن خدایی (14)که بجز من خداوندی نیست.آفریدم خلق را به قدرت خود و برگزیدم ازیشان (15)پیغمبران را و گزیدم از همه پیغمبران محمّد را و گردانیدم او را پیغمبر و برگزیده و ازو (16)خشنود (17)گشتم و فرستادم او را به خلق به پیغمبری و برگزیدم از برای او علی را و مؤیّد ساختم او را به علی و (18)گردانیدم علی را أمین خودم و خلیفه خودم و ولیّ خودم بر بندگان خود که بیان کند از برای ایشان کتاب مرا و مشرّف سازد بندگان مرا به حکم من و (19)گردانیدم او را

ص:80

1- (1)) -حصنته/ M حضنته.
2- (2)) -و وجهی الّذی/در M مکرّر نوشته شده است.
3- (3)) -رضیته/ M رضیته[!].
4- (4)) -أقبل/ M +و.
5- (5)) -أحمد/ M احمد.
6- (6)) -یدی المبسوطه/چنین است حرکتگذاری در M و R .
7- (7)) -حلفت/ M خلقت.
8- (8)) -أدخلته/ M ادخله عن.
9- (9)) -یعدل/ M یعدل.
10- (10)) -ولایته/ M ولایته.
11- (11)) -النّار/ M ندارد.
12- (12)) -هی/ M ندارد.
13- (13)) -نگر:مشارق أنوار الیقین،ط.سیّد علی عاشور،ص 180.
14- (14)) -خدایی/ M خدای.
15- (15)) -ازیشان/ M اریشان.
16- (16)) -ازو/ M از او.
17- (17)) -خشنود/ M خوسنود.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
علامتی (1)راه نماینده خلق از ضلالت به هدایت و گردانیدم او را خانه خود به منزله خانه کعبه (2)که هرکه داخل آن خانه شود یعنی دست در دامن ولای او زند إیمن باشد از عذاب و گردانیدم او را حصار خود که هرکه پناه به او برد او را نگاه دارم از مکروه دنیا و آخرت و گردانیدم او را روی خود که هرکه (3)توجّه به او کند و پیروی او کند روی إحسان خود و لطف از وی نگردانم و گردانیدم او را حجّت خود بر أهل آسمانها و زمین و هرکه من ازو خشنودم (4)از خلق خودم پس قبول نمی کنم عمل کسی را مگر بإقرار (5)به ولایت آن حضرت و نبوّت أحمد رسول من،و گردانیدم او را دست إحسان و إنعام و قهر و غضب خود که باز کرده ام در میان بندگان خود.پس به عزّت خودم قسم می خورم و به بزرگواری خود (6)سوگند (7)یاد می کنم که دوست ندارد (8)علی را بنده ای (9)از بندگان من مگر آنکه بیرون می آورم او را از آتش جهنّم و داخل می گردانم او را به (10)بهشت و رو نمی گرداند (11)از دوستی او مگر کسی که من او را دشمن دارم و داخل کنم او را در جهنّم.پس کسی که دور گردانیده شد (12)از آتشی که دشمنی علی است (13)و داخل شد در بهشتی که دوستی علی ست پس بتحقیق که رستگار شد.

ص:81

1- (1)) -علامتی/چنین است در M . R علومتی.
2- (2)) -کعبه/در M یک زبر بالای عین یا باء نهاده شده است.
3- (3)) -هرکه/ M +کا.
4- (4)) -خشنودم/ M خوشنودم.
5- (5)) -بإقرار/ M اقرار.
6- (6)) -خود/ M خودم[کذا].ضبط نص،موافق R است.
7- (7)) -سوگند/در M سین زبر دارد.
8- (8)) -ندارد/در M نیست.
9- (9)) -بنده ای/ M بنده.
10- (10)) -به/در M «از»بوده ولی خط زده شده و یک«به»إضافه گردیده است.
11- (11)) -نمی گرداند/در M «نمی کردانم»بوده ولی بالای ألف یک«ند»افزوده اند.
12- (12)) -شد/ M شده.
13- (13)) -علی است/ M علیست.
[روایت هشتم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس أنّه قال:قلت:یا رسول اللّه!أوصنی (1).فقال:علیک بحبّ علیّ بن أبی طالب.قلت:یا رسول اللّه!أوصنی. (2)قال:علیک بمودّه علیّ بن أبی طالب(ع).و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا إنّ (3)اللّه لا یقبل من عبد حسنه حتّی یسأله (4)عن حبّ علیّ بن أبی طالب و هو أعلم،فإن جاءه بولایته قبل عمله علی ما فیه، (5)و إن لم یأت بولایته لم یقبله و أمر به إلی النّار.یابن عبّاس!و الّذی بعثنی (6)بالحقّ نبیّا إنّ اللّه لأشدّ غضبا علی مبغض (7)علیّ (8)ممّن زعم أنّ للّه ولدا.یابن عبّاس!لو أنّ الملائکه (9)المقرّبین و الأنبیآء (10)المرسلین أجمعوا علی بغضه و لم (11)یفعلوا لعذّبهم اللّه (12)بالنّار.

قلت:یا رسول اللّه! (13)و هل یبغضه أحد؟فقال:نعم، (14)یبغضه قوم یذکرون أنّهم من أمّتی لم یجعل اللّه لهم فی الإسلام نصیبا.یابن عبّاس!إنّ من علامه (15)بغضهم (16)له (17)تفضیلهم (18)علیه من هو دونه.و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا (19)ما خلق اللّه نبیّا أکرم منّی و لا

ص:82

1- (1)) -أوصنی/در R «أوصینی»بوده و سپس روی نقطه های یاء خط زده شده است.
2- (2)) -أوصنی/در R «اوصینی»بوده و سپس روی نقطه های یاء خط زده شده است.
3- (3)) -إنّ/چنین است در M .در R حرف یکم حرکت ندارد.
4- (4)) -حتّی یسأله/ M یسال اللّه.
5- (5)) -علی ما فیه/در M مکرّر نوشته شده است.
6- (6)) -بعثنی/ M +و خلقنی.
7- (7)) -مبغض/ M مبغض.
8- (8)) -علیّ/ M علّی.
9- (9)) -الملائکه/ M لل للملائکه.
10- (10)) -الأنبیآء/ M الأنبیآء.
11- (11)) -و لم/ M فلم.ضبط نص بنابر R است.
12- (12)) -اللّه/ M ندارد.
13- (13)) -یا رسول اللّه/ R +صلّی اللّه علیه و آله.این افزونه در M نیست.
14- (14)) -نعم/ M نعم.
15- (15)) -علامه/ M علامه.
16- (16)) -بغضهم/ M بعضهم.
17- (17)) -له/ M ندارد.
18- (18)) -تفضیلهم/ R و M تفصیلهم.
19- (19)) -نبیّا/ M ندارد.
وصیّا أکرم (1)من وصیّی (2)علیّ (3). (4)

روایتست (5)از ابن عبّاس که او گفت:که گفتم:یا رسول اللّه!مرا وصیّتی فرمای.پس حضرت فرمود که:بر تو باد به دوستی علیّ بن أبی طالب.گفتم:یا رسول اللّه!مرا وصیّتی فرمای.پس حضرت فرمود که:بر تو باد به دوستی علیّ بن أبی طالب.به حقّ آن خدایی (6)که مرا براستی به خلق فرستاد که خدای-تبارک و تعالی-قبول نمی کند از بنده که حسنه دارد یا نه و لیکن (7)می پرسد (8)از برای إتمام حجّت پس اگر محبّت آن حضرت را با خود آورده است،عمل او را قبول (9)می کند،هرچه باشد،و اگر ولایت آن حضرت با خود نیاورده است،قبول نمی کند از او عمل او را و می فرمایند که او را به (10)آتش اندازند یابن (11)عبّاس (12)!به حقّ آن (13)خداوندی که مرا براستی به خلق فرستاد (14)و پیغمبر (15)گردانید که خدای-تبارک و تعالی-غضبش بر دشمنان علی بیشتر از آنهایست (16)که از برای

ص:83

1- (1)) -أکرم/ M اکرم.
2- (2)) -وصیّی/ M وصّیتی.
3- (3)) -دستنوشت R در هامش در اینجا حاشیه ای دارد که مع الأسف بخشی از آن در برش کنار صفحه واقع شده و جز حروفی از آن دیده نمی شود(و ما به جای این بخش ناخوانا نقطه چین گذاشتیم):«أفضلیت علی بن أبی طالب بر جمیع پیغمبران،چون أوصیاء پیغمبران پیغمبر بوده اند و هریک وصی دیگری بوده اند......».
4- (4)) -نگر:الفضائل شاذان بن جبرئیل،ص 6.
5- (5)) -روایتست/ M روایت است.
6- (6)) -خدایی/ M خدائی.
7- (7)) -و لیکن/در M حرف یکم زبر دارد.
8- (8)) -می پرسد/ M مپرسد.
9- (9)) -قبول/ M ندارد.
10- (10)) -به/ M ندارد.
11- (11)) -یابن/ M بابن.
12- (12)) -عبّاس/«س»در M زیر دارد.
13- (13)) -آن/چنین است در M و R لیک به نظر می رسد در R دو خطّ ترقین بر روی آن کشیده اند.
14- (14)) -فرستاد/ M ندارد.
15- (15)) -پیغمبر/ M بیغمبری.
16- (16)) -آنهایست/ M انهائیست.
خدا (1)فرزند قرار می دهند.یابن عبّاس (2)!اگر آنکه فرشتگان مقرّب (3)و پیغمبران مرسل جمع می شدند بر دشمنی آن حضرت و حال آنکه جمع نشدند و (4)محالست که جمع شوند و لیکن بر سبیل تقدیر و فرض اگر جمع می شدند هر آینه خدای-تبارک و تعالی -ایشان را معذّب می گردانید به آتش جهنّم.

ابن عبّاس گفت که:گفتم:یا رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله- (5)آیا دشمن دارد کسی او را و چگونه کسی او را دشمن دارد؟ (6)پس حضرت فرمود (7)که:بلی دشمن دارند او را جماعتی که یاد کنند که ایشان از أمّت منند و خدای-تبارک و تعالی-ایشان را در إسلام (8)نصیبی و بهره (9)مقرّر نگردانیده است.یابن عبّاس (10)!از علامت دشمنی ایشان آن حضرت را آنست که غیر او را بر او تفضیل دهند. (11)به حقّ آن خدایی (12)که مرا براستی به خلق فرستاد که خدای-تبارک و تعالی-نیافریده است پیغمبری گرامی تر از من و نه وصیّی گرامی تر از علی. (13)

[روایت نهم:از سیٌد پیغمبران(صلّی الله علیه و آله)]

دیگر روایتست (14)از سیّد پیغمبران و شفیع إنس و (15)جان که آن حضرت فرمود که:لمّا أن خلق اللّه تعالی ادم و نفخ فیه من روحه عطس ادم فقال:الحمد للّه،فأوحی اللّه تعالی

ص:84

1- (1)) -خدا/ M خداوند.
2- (2)) -عبّاس/در M «س»زیر دارد.
3- (3)) -مقرّب/در متن M از قلم افتاده است ولی چون کاتب در رکابه صفحه پیش آورده پیداست که در نسخه مبناش بوده است.
4- (4)) -و/ M +جمع.
5- (5)) -صلّی اللّه علیه و آله/چنین است در M . R ص.
6- (6)) -کسی او را و چگونه کسی او را دشمن دارد/ M ندارد.
7- (7)) -فرمود/ M فرمودند.
8- (8)) -إسلام/در M «م»زیر دارد.
9- (9)) -بهره/ M بهره.
10- (10)) -عبّاس/در M «س»زیر دارد.
11- (11)) -دهند/ M دهد.
12- (12)) -خدایی/ M حداوندی.
13- (13)) -علی/ M علّی.
14- (14)) -روایتست/ M روایت است.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
إلیه حمدنی عبدی و عزّتی و جلالی لو لا عبدان أرید أن أخلقهما (1)فی (2)دار الدّنیا ما خلقتک.قال:إلهی!فیکونان منّی؟قال:نعم،یا ادم!ارفع رأسک و انظر فرفع رأسه فإذا مکتوب علی العرش لا إله إلاّ اللّه محمّد نبیّ الرّحمه و علیّ مقیم الحجّه.من عرف (3)حقّ علیّ زکی و طاب و من أنکر حقّه لعن و خاب.أقسمت بعزّتی أن أدخل الجنّه من أطاعه و إن عصانی و أقسمت بعزّتی أن أدخل (4)النّار من عصاه و إن أطاعنی. (5)

یعنی:

چون خدای-تبارک و تعالی- (6)آدم را آفرید و روح در قالب او دمید عطسه کرد و گفت:

الحمد للّه.پس خدای-تبارک و تعالی-وحی کرد به او که بنده من حمد کرد مرا.قسم به عزّت من و جلال من که اگرنه دو بنده بودند که می خواستم که بیافرینم ایشان را در دنیا تو را نمی آفریدم.گفت:إلهی!این هر دو فرزندان من باشند؟حضرت ربّ العزّه فرمود که:

بلی ای آدم!سر بالا کن و نظر کن.پس سر بالا کرد.دید که نوشته است بر عرش (7):لا إله إلاّ اللّه (8)تا به آخر (9)،یعنی:نیست خدایی (10)بجز معبود بر حق و خداوند مطلق.محمّد پیغمبر رحمتست و رحمت عالمیانست و علی إقامت کننده حجّت و حجّت عالمیانست.

هرکه حقّ علی را شناخت طینت او پاکست (11)و أعمال او (12)پاکیزه و هرکه إنکار کرد حقّ او را (13)ملعونست و (14)زیانکار.سوگند (15)یاد می کنم به عزّت خود که داخل بهشت گردانم

ص:85

1- (1)) -أخلقهما/ M اخلقها.
2- (2)) -فی/در R مکرّر نوشته شده است.
3- (3)) -عرف/ M عرف.
4- (4)) -أدخل/ M ادخل.
5- (5)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،ص 83.
6- (6)) -تبارک و تعالی/چنین است در M . R تعالی جلّ و جلاله.
7- (7)) -بر عرش/ M ندارد.
8- (8)) -اللّه/ R للّه.
9- (9)) -آخر/در M خاء زبر دارد.
10- (10)) -خدایی/ M خدا.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -او/ M ان.
13- (13)) -را/ M ر.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -سوگند/در M «س»زبر دارد.
هرکه او را إطاعت کند و (1)اگرچه عصیان من کرده باشد،و قسم می خورم به عزّت خود که داخل جهنّم گردانم هرکه عصیان او کرده باشد و اگرچه إطاعت من کرده باشد.

[روایت دهم:از طرق شیعه و سنٌی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)]

و دیگر وارد (2)است از طرق شیعیان (3)و سنّیان (4)از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله- که:حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه و بغضه سیّئه لا ینفع معها حسنه (5)،یعنی:دوستی علیّ بن (6)أبی طالب-صلوات اللّه علیه-حسنه ایست و (7)عمل خیریست (8)که ضرر نمی کند با او گناهی و دشمنی آن حضرت گناهی است که نفع نمی کند با آن عمل خیری.

[روایت یازدهم:از طرق عامٌه و خاصٌه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)]

و دیگر در خبر است از آن حضرت از طرق عامّه (9)و خاصّه (10)که:لو اتّفق النّاس علی حبّ علیّ بن أبی طالب لما (11)خلق اللّه النّار،یعنی:اگر مردمان جمع می شدند بر دوستی حضرت علیّ بن أبی طالب هر آینه خدای تعالی آتش جهنّم را نمی آفرید.

و ازین (12)باب أحادیث (13)زیاده از حد و حصر است و این مقام گنجایش ذکر آنها ندارد.

فصل (14)

بدان که حضرت شیخ مفید-رحمه اللّه علیه (15)-در حدیث سابق برین حدیث پنج وجه ذکر کرده است: (16)

ص:86

1- (1)) -و/ M ندارد.
2- (2)) -وارد/ M روایت.
3- (3)) -شیعیان/ M سنیان.
4- (4)) -سنّیان/ M شیعیان.
5- (5)) -نگر:الأربعون حدیثا،منتجب الدّین،ص 44 و 45.
6- (6)) -بن/ M ابن.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -خیریست/زبر خاء و سکون یاء از خود R است.
9- (9)) -عامّه/ M عام.
10- (10)) -خاصّه/ M خاص.
11- (11)) -لما/ M لمّا.
12- (12)) -ازین/ M از این.
13- (13)) -أحادیث/ M +بسیار.
14- (14)) -فصل/ M ندارد.
15- (15)) -رحمه اللّه علیه/ M ره.
16- (16)) -مصدر نقل قول را نیافتم.
أوّل آن که (1)دوستان و موالیان آن حضرت هرگاه معصیتی از ایشان صادر شود، محبّت آن حضرت نمی گذارد که آن شخص از دنیا بدر رود مگر با توبه و (2)إنابتی که از عقوبت آن گناهان خلاص شود یا مبتلا شود در جان یا در مال یا به غمی و اندوهی.پس اگر اینها نشود جان کندن بر او دشوار شود تا چون از دار دنیا بیرون رود او را گناهی نمانده باشد و بدین مضمون نیز أخبار از أئمّه أطهار واقع شده است.

دویم، (3)آنکه مراد از عدم ضرر،ضرری است (4)که صاحب آن سیّئه را به جهنّم برد یعنی با دوستی آن حضرت گناه سبب دخول جهنّم نمی شود هرچند (5)عقوبات دیگر بکشد مثل عذاب قبر و قیامت و أهوال آن و لیکن داخل جهنّم نمی شود زیرا که خدای- تبارک و تعالی-حرام گردانیده است بر آتش گوشت دوستداران (6)حضرت أمیر المؤمنین (7)را -صلوات اللّه علیه (8)-و بدین مضمون نیز أخبار وارد شده است از أهل بیت (9)-صلوات (10)اللّه علیهم.

سیم (11)، آن که مراد ازین (12)گناهی که ضرر ندارد،گناهان صغیره است،زیرا که هرگاه (13)بنده (14)از گناهان کبیره اجتناب نماید،خدای-تبارک و تعالی-به فضل عمیم خود از گناهان صغیره در می گذرد،و این معنی دوستان آن حضرت راست،زیرا که غیر دوستان آن حضرت از سلسله مؤمنان بیرون اند.

چهارم، آن که محبّت هرگاه با شرایط باشد گناه ازین کس صادر نمی گردد (15)چنانکه

ص:87

1- (1)) -آن که/ M ندارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -دویم/ M دوّیم.
4- (4)) -ضرری است/ M ضرریست.
5- (5)) -هرچند/ M چند.
6- (6)) -دوستداران/ M دوستان.
7- (7)) -أمیر المؤمنین/ M +ع.
8- (8)) -صلوات اللّه علیه/ M ندارد.
9- (9)) -بیت/ M بیت[کذا].
10- (10)) -صلوات/ M صلوه.
11- (11)) -سیم/ M سیّم.
12- (12)) -ازین/ M از این.
13- (13)) -گاه/ M کناه.
14- (14)) -بنده/ M ندارد.
15- (15)) -نمی گردد/ R +و.لیک به نظر می رسد روی آن دو خط زده شده است.
در أخبار از أئمّه أطهار وارد شده است که:دوست ما کسیست که پیرو ما باشد.از آن جمله منقولست که شبی حضرت أمیر المؤمنین و إمام المتّقین،علیّ بن أبی طالب-صلوات اللّه علیه-،از کوفه بیرون آمده بود و متوجّه نجف بود و جماعتی از عقب آن حضرت بیرون آمده بودند.حضرت فرمود (1)که:شما کیستید؟ایشان گفتند که:ما شیعه توایم یا أمیر المؤمنین!حضرت فرمود که:چرا من در شما نمی بینم سیماء (2)شیعه را (3)؟ایشان گفتند:یا حضرت! (4)سیماء (5)شیعه کدامست (6)؟حضرت فرمود (7)که:آنست (8)که رویهای ایشان زرد باشد از بیداری شب؛چشمهای ایشان (9)کوروش باشد از گریه بسیار (10)، و لبهای ایشان خشک باشد از بسیاری دعا و شکمهای ایشان خالی باشد به سبب روزه، و پشتهای (11)ایشان کج شده باشد از بسیاری عبادت و بریشان (12)باشد عبرت (13)خاشعان.

و چنانکه شخصی به حضرت إمام (14)مجتبی حسن بن مرتضی-صلوات اللّه علیهما- گفت که:من از شیعیان شمایم (15).حضرت فرمود که:اگر أوامر و نواهی ما را مطیعی، راست می گویی. (16)و (17)چنانکه منقولست از إمام به حق ناطق،جعفر بن محمّد الصّادق- صلوات اللّه علیهما-که آن حضرت فرمود که دوست نمی دارد خدای-تبارک و تعالی-را

ص:88

1- (1)) -فرمود/ M فرمودند.
2- (2)) -سیماء/ M سیمای.
3- (3)) -را/در R نیامده است.از M ضبط شد.
4- (4)) -یا حضرت/ M ندارد.
5- (5)) -سیماء/ M سیمای.
6- (6)) -کدامست/ M کدام است.
7- (7)) -فرمود/ M فرمودند.
8- (8)) -آنست/ M آن است.
9- (9)) -چشمهای ایشان/ M ندارد. M +و.
10- (10)) -گریه بسیار/ M بسیاری کریه.
11- (11)) -و پشتهای/ M پشتهای.
12- (12)) -بریشان/ M پریشان.
13- (13)) -عبرت/چنین است در M و R .ظاهرا«غبرت»باید باشد.سنج:أمالی ی طوسی،ط. البعثه،ص 216.
14- (14)) -إمام/زیر«م»از خود M است.
15- (15)) -شمایم/ M شماایم.
16- (16)) -می گویی/ M میکوئی.
17- (17)) -و/ M ندارد.
کسی (1)که عصیان او می کند.پس حضرت این شعر را خواندند (2)که:

تعصی (3)الاله و أنت تظهر حبّه هذا لعمری فی الفعال بدیع (4)

لو کان حبّک صادقا لأطعته إنّ المحبّ لمن یحبّ مطیع (5)

یعنی:

عصیان پروردگار می کنی و ظاهر می گردانی دوستی او را.به جان خودم قسم که این در کردارها غریب و بدیع است.اگر دوستی تو صادق می بود هر آئینه (6)إطاعت می کردی پروردگار خود را بدرستی (7)که هرکه دوست کسی است محبوب خود را مطیع است.

و مؤیّد این معنی است که خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ (8)یعنی:بگو-یا محمّد!-که اگر شما دوست می دارید خدا را پس متابعت من کنید تا خدای تعالی شما را دوست دارد.

پنجم، آنچه روایت شده است از باقر علوم أوّلین و آخرین (9)،محمّد بن (10)علی بن (11)الحسین-صلوات اللّه علیهم-در وقتی که از معنی این حدیث از آن حضرت پرسیدند حضرت فرمود که:معنی اش آنست که هرکه (12)حضرت علی را-صلوات اللّه علیه-دوست دارد و أعمال طاعت و عبادات بکند،خدای-تبارک و تعالی-ازو (13)قبول کند.پس اگر گناه کند گناه او برهم نمی زند عبادات او را و ثواب طاعات (14)او از برای او ذخیره است

ص:89

1- (1)) -را کسی/ M کسی را.
2- (2)) -خواندند/ M خواند.
3- (3)) -تعصی/ M تعصی.
4- (4)) -بدیع/ M بدیع.
5- (5)) -مطیع/ M و R مطیع.این دو بیت-با تفاوت در ضبط-در مناقب ابن شهر آشوب(ط. دار الأضواء،297/4)به نقل از إمام صادق-علیه السّلام-آمده است.
6- (6)) -هر آئینه/ M هر اینه.
7- (7)) -بدرستی/ M ندارد.
8- (8)) -قرآن کریم:س 3،ی 31.
9- (9)) -آخرین/در M خاء زبر دارد.
10- (10)) -بن/ M ابن.
11- (11)) -بن/ M +ابن.
12- (12)) -هرکه/ M ندارد.
13- (13)) -ازو/ M از او.
14- (14)) -طاعات/ M طاعت.
و عقاب معصیت او موقوفست به مشیّت اللّه-سبحانه و تعالی-و هرکه حضرت علی را- صلوات اللّه و سلامه علیه-دشمن دارد با آن دشمنی حسنه از برای او نمی نویسند و هر عمل خیری که بکند این بغض همه را ضایع می گرداند. (1)پس کسی که دوست ولیّ خداست، حسنات او مقبولست و سیّئات او به او ضرر نمی کند،و دشمن ولیّ خدا را حسنه نیست از جهت (2)جرم عظیم و بغضی (3)که به آن حضرت دارد و (4)شکّی که در خلافت آن حضرت (5)او را هست و اینست که خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که:می آوریم أعمالی (6)که کرده اند و همه را هبآء منثورا می کنم.از أهل بیت (7)آن حضرت پرسیدند که:

أعمال کیست این أعمال که چنین خواهند کرد؟ایشان فرمودند که:این أعمال دشمنان ما و (8)دشمنان شیعیان ماست. (9)

[روایت دوازدهم:از امام محدّ باقر(علیه السّلام)]

و عن أبی خالد (10)الکابلیّ قال: (11)سألت أبا جعفر(ع)عن قول اللّه-عزّ و جلّ-: فَآمِنُوا (12)بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنٰا فقال: (13)یا أبا خالد (14)!النّور و اللّه (15)الأئمّه من ال محمّد- صلوات (16)اللّه علیهم-إلی (17)یوم القیمه و هم و اللّه (18)نور اللّه الّذی أنزل و هم و اللّه (19)نور اللّه فی السّموات و فی الأرض.و اللّه (20)-یا أبا خالد (21)-لنور (22)الإمام فی قلوب المؤمنین أنور من

ص:90

1- (1)) -می گرداند/ M می کند.
2- (2)) -از جهت/ M بجهت.
3- (3)) -بغضی/ M بعضی.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -آن حضرت/ M ندارد.
6- (6)) -أعمالی/ M اعمال.
7- (7)) -بیت/در M باء آشکارا زبر دارد.
8- (8)) -دشمنان ما و/ M ندارد.
9- (9)) -ماست/ M ما است.
10- (10)) -أبی خالد/ M و R ابی خالد.
11- (11)) -قال/ M قل.
12- (12)) -فامنوا/ M فامومنوا[؟!].
13- (13)) -فقال/ M و قال.
14- (14)) -خالد/ M خالد.
15- (15)) -و اللّه/ M و اللّه.
16- (16)) -صلوات/ M صلواه.
17- (17)) -إلی/ M ندارد.
18- (18)) -اللّه/ M اللّه.
19- (19)) -و اللّه/ M و R و اللّه.
20- (20)) -و اللّه/ M و اللّه.
21- (21)) -خالد/ M خالد.
22- (22)) -لنور/ M لنور.
الشّمس المضیئه بالنّهار و هم و اللّه (1)ینوّرون (2)قلوب (3)المؤمنین و یحجب اللّه-عزّ و جلّ- نورهم عمّن (4)یشآء فتظلم قلوبهم.و اللّه-یا أبا خالد (5)!-لا یحبّنا عبد و لا یتولاّنا حتّی یطهّر اللّه قلبه و لا یطهّر (6)اللّه (7)قلب عبد حتّی یسلّم لنا و یکون سلما لنا (8)فإذا کان سلما لنا سلّمه اللّه (9)من شدید الحساب و امنه من فزع (10)یوم (11)القیامه الأکبر. (12)

روایتست (13)از أبی خالد کابلی (14)که گفت:سؤال کردم از حضرت إمام محمّد باقر- صلوات اللّه (15)و سلامه علیه-از تفسیر قول خدای-تبارک و تعالی-که می فرماید که:إیمان آورید به خدا (16)و به رسول او و (17)به نوری (18)که فرستادیم او را؛مراد از این نور چیست؟حضرت فرمودند که:ای أبا خالد!و اللّه که مراد از نور درین آیه أئمّه معصومین اند از آل محمّد-صلوات (19)اللّه علیهم-تا روز قیامت؛و ایشانند و اللّه نور إلهی که نازل شده است از جانب خدای-تبارک و تعالی-و اللّه که ایشانند نور إلهی در آسمانها و (20)در زمین.و اللّه-ای أبا خالد!-که نور إمام در دلهای مؤمنان روشن تر از آفتاب روشنی دهنده است در روز.و اللّه که ایشان منوّر می گردانند دلهای مؤمنان را و محجوب می گرداند (21)خدای-تبارک و تعالی-نور ایشان را از هرکه می خواهد.پس تاریک می گردد

ص:91

1- (1)) -و اللّه/ M و R و اللّه.
2- (2)) -ینوّرون/ M ینوّرون.
3- (3)) -قلوب/ M قلوب.
4- (4)) -عمّن/ M +سالت.
5- (5)) -خالد/ M خالد.
6- (6)) -یطهّر/ M یطهّر.
7- (7)) -اللّه/ M ندارد.
8- (8)) -لنا/ M ندارد.
9- (9)) -اللّه/ M ندارد.
10- (10)) -فزع/ M فزغ.
11- (11)) -یوم/ M یوم.
12- (12)) -نگر:الکافی،ط.غفّاری،194/1.
13- (13)) -روایتست/ M روایتست.
14- (14)) -کابلی/ M کابلی.
15- (15)) -اللّه/ M ندارد.
16- (16)) -خدا/ M خدای.
17- (17)) -و/«و»در R و M نبود.
18- (18)) -به نوری/ M ندارد.
19- (19)) -صلوات/ M صلو[؟!].
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
21- (21)) -می گرداند/ M میکردانند.
دلهای آن جماعت.و اللّه-ای أبا خالد!-هیچ بنده ما را دوست نمی دارد و به ما تولاّ نمی کند تا آنکه خدای-تبارک و تعالی-دل او را (1)مطهّر گرداند (2)و خدای-تبارک و تعالی- مطهّر نمی گرداند (3)دل (4)بنده را تا آنکه منقاد و (5)مطیع ما نشود. (6)پس چون منقاد ما (7)می گردد (8)خدای-تبارک و تعالی-سالم می گرداند او را از سختیهای حساب و إیمن می گرداند او را از ترس عظیم تر (9)روز قیامت.

[روایت سیزدهم:از امام جعفر صادق(علیه السّلام)]

و عن الإمام أبی عبد اللّه جعفر بن (10)محمّد الصّادق-صلوات اللّه و سلامه علیهما-أنّه قال:ما جآء به علیّ-علیه السّلام-أخذ به و ما نهی عنه انتهی (11)عنه. (12)جری له من الفضل ما جری لمحمّد-صلّی اللّه علیه و آله (13)-و لمحمّد(ص) (14)الفضل علی جمیع من خلق اللّه-عزّ و جلّ- المتعقّب علیه فی شیء من أحکامه کالمتعقّب (15)علی اللّه و علی رسوله و الرّادّ علیه فی صغیره أو کبیره علی حدّ الشّرک باللّه.کان أمیر المؤمنین(ع)باب اللّه الّذی لا (16)یؤتی إلاّ منه و سبیله الّذی من سلک بغیره یهلک.و کذلک یجری لأئمّه (17)الهدی واحد (18)بعد واحد.

جعلهم اللّه أرکان الأرض أن تمید (19)بأهلها و حجّته البالغه (20)علی من

ص:92

1- (1)) -دل او را/ M ندارد.
2- (2)) -گرداند/ M می کرداند.
3- (3)) -و خدای-تبارک و تعالی-مطهّر نمی گرداند/ M ندارد.
4- (4)) -دل/ M +ان.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -نشود/ M شود.
7- (7)) -منقاد ما/ M منقاد[کذا].
8- (8)) -می گردد/ M کردد.
9- (9)) -عظیم تر/ M عظیم.
10- (10)) -بن/ M ابن.
11- (11)) -انتهی/ M انتهی.
12- (12)) -عنه/ M ندارد.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -ص/ M ندارد.
15- (15)) -کالمتعقّب/در M باء پیش دارد!.
16- (16)) -الّذی لا/ M لا الّذی.
17- (17)) -للأئمّه/ M الائمه(بدون«ء»بر کرسی حرف چهارم).
18- (18)) -واحد/ M واحدا.
19- (19)) -تمید/ M تمید.
20- (20)) -البالغه/ M البالغه.
فوق (1)الأرض و من تحت الثّری.و کان أمیر المؤمنین-صلوات اللّه علیه-کثیرا ما یقول: (2)أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار،و أنا الفاروق الأکبر،و أنا صاحب العصا و المیسم و لقد أقرّت لی جمیع الملائکه (3)و الرّوح (4)و الرّسل بمثل ما أقرّوا به لمحمّد-ص-و لقد حمّلت (5)علی مثل حمولته (6)و هی حموله (7)الرّبّ؛و إنّ رسول اللّه-ص (8)-یدعا فیکسا (9)و أدعا فأکسا و یستنطق (10)فأستنطق (11)،فأنطق علی حدّ منطقه و لقد أعطیت (12)خصالا ما سبقنی إلیها (13)أحد قبلی علّمت علم المنایا و البلایا و الأنساب (14)و فصل (15)الخطاب (16)فلم یفتنی ما سبقنی و لم یعزب (17)عنّی ما غاب عنّی؛أبشّر بإذن اللّه و أؤدّی عنه کلّ ذلک من اللّه مکّننی فیه بعلمه. (18)

منقولست به طرق مختلفه از إمام به حق ناطق،جعفر بن محمّد الصّادق-علیه (19)صلوات اللّه الملک الأکبر-که آن حضرت فرمود که:هرچه را حضرت أمیر المؤمنین-صلوات اللّه علیه-أمر کند واجبست که به آن عمل کنند و هرچه را نهی کند واجبست که از آن

ص:93

1- (1)) -فوق/ R فوق.ضبط نص،موافق M است.
2- (2)) -یقول/ M تقول.
3- (3)) -الملائکه/ M الملئکته.
4- (4)) -الرّوح/ M الرّوح.
5- (5)) -حمّلت/ M حمّلت.
6- (6)) -حمولته/در M به پیش یکم است!
7- (7)) -حموله/در M حرف یکم پیش دارد و حرف واپسین زیر.
8- (8)) -ص/ M ندارد.
9- (9)) -فیکسا/ M ندارد.
10- (10)) -یستنطق/ M یستنطق.
11- (11)) -فأستنطق/ M فاستنطق.
12- (12)) -أعطیت/ M اعطیت.
13- (13)) -إلیها/ M الیه.
14- (14)) -الأنساب/ M الأنصاب.
15- (15)) -فصل/ M و R فصل.
16- (16)) -الخطاب/ M الخطّاب.
17- (17)) -لم یعزب/ R لم یغرب.ضبط نص،موافق M است.
18- (18)) -نگر:الکافی،ط.غفّاری،196/1 و 197.
19- (19)) -علیه/ M ندارد.
بازایستند. (1)ثابتست (2)آن حضرت را از فضیلت آنچه ثابتست (3)رسول خدا را-ص-؛ و حضرت محمّد راست-صلّی اللّه علیه و آله (4)-فضیلت بر هرکه خدای-تبارک و تعالی- آفریده است و کسی که مخالفت کند بر آن حضرت در چیزی از أحکام آن حضرت مثل کسیست که مخالفت کرده باشد خدا و رسول او را و کسی که رد کند بر آن حضرت،خواه کوچک (5)و خواه بزرگ را،بر حدّ شرکست به خدای-تبارک و تعالی-و (6)کافر است.

و حضرت أمیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه علیه-باب اللّه بود یعنی دریست که به خدا نمی توان رسید مگر از آن در و آن حضرت راه خدا بود که هرکه از غیر آن راه برود هلاک می شود و همچنین اند أئمّه (7)معصومین-صلوات اللّه علیهم-هریک بعد از دیگری و خدای- تبارک و تعالی-ایشان را رکنهای زمین گردانیده است که به وجود ایشان دنیا باقی است و اگر ایشان نباشند زمین در می گردد همان ساعت و ایشانند حجّت کامله إلهی بر هرکه بر روی زمین اند از آدمیان و بر هرکه در زیر زمین است از جنّیان و (8)حضرت أمیر المؤمنین -صلوات اللّه علیه-بسیار می فرمود که:من قسمت کننده ام (9)به أمر إلهی میان بهشت و دوزخ؛ منم (10)فاروق أکبر که جداکننده ام حق را از باطل؛منم صاحب عصا و داغ-چنانکه منقولست از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (11)-که آن حضرت فرمود که:دابّه الأرض (12)درازی او (13)شصت گز است و (14)کسی ازو (15)نمی تواند گریخت و داغ (16)می کند مؤمن را

ص:94

1- (1)) -بازایستند/ M بارایستد.
2- (2)) -ثابتست/ M ثابت است.
3- (3)) -ثابتست/ M ثابت است.
4- (4)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ع.
5- (5)) -کوچک/ M ندارد.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -أئمّه/زبر«م»در M صریح است.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -کننده/در M مکرّر نوشته شده است.
10- (10)) -منم/در M از قلم افتاده است.
11- (11)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
12- (12)) -دابّه الأرض/در M «ض»زیر دارد.
13- (13)) -او/ M و.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -ازو/ M از او.
16- (16)) -و داغ/ M و داع.
در میان چشمهای او و با او خواهد بود عصای موسی و خاتم سلیمان. (1)پس منوّر می گرداند روی مؤمن را (2)به عصا و مهار می کند بینی کافر (3)را به خاتم تا (4)آنکه می گویند:ای مؤمن و ای کافر (5)!. (6)و منقولست از حضرت أمیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه علیه-که از آن حضرت پرسیدند (7)از دابّه الأرض؛حضرت فرمود که:و اللّه که او را دم (8)نیست و او را ریش است.و این إشاره است (9)که دابّه الأرض،از إنس باشد.و این حدیث با أحادیث دیگر دلالت دارد که آن حضرت باشد یا مثل آن کلمات باشد که فرمود:منم آدم و نوح؛اللّه أعلم. (10)

و بتحقیق که إقرار کردند به إمامت من جمیع فرشتگان و روح و پیغمبران چنانکه إقرار (11)کردند به نبوّت محمّد رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله-و بر دوش من گذاشته اند آنچه بر دوش رسول خدا-ص-گذاشته بودند و آن خلافت إلهی است و بدرستی که فردای روز قیامت أوّل کسی را که بخوانند حضرت رسالت پناه (12)محمّدی است-صلّی اللّه علیه و آله-پس چون آن حضرت سر از خاک بیرون آورد آن حضرت را لباس عزّت و کرامت بپوشانند (13)و بعد از آن مرا بخوانند و لباس عزّت و کرامت در من پوشانند؛و آن حضرت را به سخن درآورند؛دیگر مرا به سخن درآورند؛و خواهم گفت آنچه آن حضرت خواهد فرمود که آن شفاعت أمّت باشد.و بتحقیق که به من داده اند صفاتی چند که به

ص:95

1- (1)) -سلیمان/در M «ن»زیر دارد.
2- (2)) -را/در R نیامده است.از M ضبط شد.
3- (3)) -کافر/ M کافران.
4- (4)) -تا/ M یا.
5- (5)) -کافر/زیر فاء در M صریح است.
6- (6)) -سنج:بحار الأنوار،300/6،و 345/39،و 125/53.
7- (7)) -پرسیدند/ M +که.
8- (8)) -دم/ M دم.
9- (9)) -است/ M ایست.
10- (10)) -أعلم/ M ادم.
11- (11)) -إقرار/در M حرف واپسین زیر دارد!.
12- (12)) -رسالت پناه/ M رسالت پناهی.
13- (13)) -بپوشانند/ M بپوشاند.
کسی (1)پیش از من نداده اند.می دانم علم منایا را-و آن علمی است که چون کسی را می بینند (2)قدر حیات او و مدّت بقای او و زمان مرگ او دانسته می شود-و می دانم علم بلایا را-که هر بلایی در چه وقت می آید (3)و (4)به که می آید و هرکس به چه بلا (5)مبتلا (6)می گردند و آن حضرت این دو علم را به بعضی از خواصّ خود تعلیم کرده بود مثل سلمان و رشید (7)هجری و میثم (8)تمّار و حبیب بن مظاهر أسدی،علمدار (9)حضرت سیّد الشّهدا (10)-صلوات اللّه علیه (11)-چنانکه بعضی از آن بتفصیل خواهد آمد.

منم صاحب (12)علم فصل الخطاب (13)-که حکم می کنم میان هر دو کس به علم لدنّی که حق ظاهر می گردد (14)؛چنانکه خواهد آمد-.پس فوت نشد (15)از من آنچه غایبست (16)از من.بشارت می دهم به إذن خدا و (17)أدا می کنم از خدای-تبارک و تعالی-همه (18)اینها از جانب خدای-تبارک و تعالی-است که مرا بر اینها استوار گردانیده است به إذن خود.

[روایت چهاردهم:از امام جعفر صادق(علیه السّلام)]

و عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق-صلوات اللّه و سلامه علیه-أنّه قال:نحن ولاه (19)أمر اللّه و خزنه علم اللّه و عیبه وحی اللّه. (20)

ص:96

1- (1)) -چند که به کسی/در M مکرّر است.
2- (2)) -می بینند/ M می بیند.
3- (3)) -می آید/ M می کونیدابد[؟!].
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -بلا/ M بلاء.
6- (6)) -مبتلا/ M مبتلاء.
7- (7)) -رشید/در M «ر»زبر دارد.
8- (8)) -میثم/ M میشم.
9- (9)) -علمدار/ M علم دار[!].
10- (10)) -سیّد الشّهدا/ M سید الشهداء[کذا بسکون الیاء!].
11- (11)) -اللّه/ M +و سلامه.
12- (12)) -صاحب/در M حاء زبر دارد.
13- (13)) -فصل الخطاب/ M فضل الخطاب[!].
14- (14)) -می گردد/ M می کرداند.
15- (15)) -نشد/در M شین زبر دارد؛فتأمّل.
16- (16)) -غایبست/ M غایب است.
17- (17)) -و/در M زبر دارد.
18- (18)) -همه/در M «م»زبر دارد.
19- (19)) -ولاه/هم در R و هم M به ریخت«ولات»کتابت گردیده است.
20- (20)) -نگر:الکافی،ط.غفّاری،192/1.
منقولست از آن حضرت که فرمود:ما والیان أمر خدائیم و (1)ما خازنان علم خدائیم و ما محلّ أسرار علوم خدائیم.

[روایت پانزدهم:از امام ابی الحسن موسی بن جعفر(علیهما السّلام)]

و عن أبی الحسن موسی بن (2)جعفر (3)-صلوات اللّه و سلامه علیه-أنّه قال:قال أبو عبد اللّه (ع) (4):إنّ اللّه-عزّ و جلّ-خلقنا (5)فأحسن خلقنا (6)و (7)صوّرنا فأحسن صورنا و جعلنا خزّانه فی سمائه و أرضه،و لنا نطقت (8)الشّجره و بعبادتنا عبد اللّه-عزّ و جلّ-و لولانا ما عبد اللّه. (9)

منقولست از آن حضرت که فرمود که:

خدای-تبارک و تعالی-آفرید ما را پس نیکو گردانید خلق ما را به آنکه طینت ما را از أعلی علّیّین (10)گردانید و روح ما را از (11)نور خود آفرید و صورت داد پس نیکو گردانید (12)صورت ما را-یعنی:ما را موصوف به صفات خود گردانید-و گردانید ما را از خزینه داران (13)خود در (14)آسمان و زمین و ما را مظهر علوم خود گردانید و از برای ما به (15)سخن می آید درخت هرگاه که خواهیم و به سبب عبادت ما بندگی کرده شد (16)

ص:97

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -بن/ M ابن.
3- (3)) -جعفر/ M جعفر.
4- (4)) -ع/ M ندارد.
5- (5)) -خلقنا/ M خلقنا.
6- (6)) -خلقنا/ M خلقنا.ضبط نص،موافق R است.
7- (7)) -و/در M نیست ولی در R هست.
8- (8)) -نطقت/ M نطقت.
9- (9)) -...اللّه/ M +عزّ و جلّ. نگر:الکافی،ط.غفّاری،193/1.
10- (10)) -أعلی علّیّین/ M اعلی عّلیّین[!؟].
11- (11)) -از/ M ز.
12- (12)) -صورت داد پس نیکو گردانید/ M ندارد.
13- (13)) -خزینه داران/در M خاء و نون زبر دارد.
14- (14)) -در/ M و در.
15- (15)) -به/در M زیر دارد.
16- (16)) -شد/ M شده.
خدای-تبارک و تعالی (1)-زیرا که آنچه شرط عبادت بود بر وجه کمال ایشان می دانستند (2)و بر وجه کمال به جای (3)می آوردند؛و اگر ما نمی بودیم کسی عبادت خدای -تبارک و تعالی-نمی کرد. (4)

[روایت شانزدهم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس-رضی اللّه عنهما-،قال:سمعت رسول اللّه (5)-صلّی اللّه علیه و آله-یقول:

معاشر النّاس!اعلموا أنّ للّه (6)بابا من دخله أمن من النّار و من الفزع الأکبر.فقام إلیه أبو سعید الخدریّ-رضی اللّه عنه (7)-فقال:یا رسول اللّه!اهدنا إلی هذا الباب حتّی نعرفه.قال:

هو علیّ بن (8)أبی طالب سیّد الوصیّین و أمیر المؤمنین و أخو رسول ربّ العالمین و خلیفه اللّه علی النّاس أجمعین.یا معاشر النّاس!من أحبّ أن یستمسک بالعروه الوثقی الّتی (9)لا انفصام لها فلیتمسّک (10)بولایه (11)علیّ بن أبی طالب بعدی فإنّ ولایته ولایتی (12)و طاعته طاعتی.یا معاشر (13)النّاس!من سرّه أن یقتدی بی (14)فعلیه أن یتولّی بولایه (15)علیّ بن أبی طالب بعدی و الأئمّه (16)من ذرّیّتی فإنّهم خزائن (17)علمی.فقام جابر (18)بن (19)عبد اللّه (20)

ص:98

1- (1)) -و تعالی/ M ندارد.
2- (2)) -می دانستند/ M +و.
3- (3)) -به جای/ M ندارد.
4- (4)) -نمی کرد/در M «ن»زبر دارد.
5- (5)) -رسول/ M رسول.
6- (6)) -للّه/ M اللّه.
7- (7)) -عنه/ M عنهما.
8- (8)) -بن/ M ابن.
9- (9)) -الّتی/در R به خطّ ریز به سطر إقحام گردیده است.در M نیست.
10- (10)) -فلیتمسّک/در M حرف واپسین زبر دارد.
11- (11)) -بولایه/ M بولایت.
12- (12)) -ولایتی/در M حرف یکم زبر دارد.
13- (13)) -معاشر/در M واپسین حرف هم زبر دارد و هم زیر!
14- (14)) -یقتدی بی/ M یقتدی.
15- (15)) -بولایه/در M «و»زبر دارد.
16- (16)) -الأئمّه/در M واپسین حرف پیش دارد.
17- (17)) -خزائن/ M خزان.
18- (18)) -جابر/ M جابر.
19- (19)) -بن/ M ابن.
20- (20)) -عبد اللّه/ M عبد اللّه.
الأنصاریّ و قال (1):کم عدّتهم؟ (2)فقال: (3)یا جابر!سألتنی-رحمک اللّه (4)!-عن الإسلام بأجمعه.عدّتهم عدّه الشّهور و هو عند اللّه اثنی عشر شهرا فی کتاب اللّه یوم خلق السّموات و الأرض (5)و عدّتهم عدّه العیون الّتی انفجرت (6)لموسی بن (7)عمران حین ضرب بعصاه فانفجرت منه اثنتا عشره (8)عینا و عدّتهم عدّه (9)نقباء بنی إسرائیل.قال اللّه تعالی:

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ بَعَثْنٰا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ (10)نَقِیباً (11)فالأئمّه-یا جابر!-اثنی عشر إماما أوّلهم (12)علیّ بن أبی طالب و اخرهم (13)القائم-صلوات اللّه علیهم. (14)

منقولست از ابن عبّاس-رضی اللّه عنهما-که گفت:شنیدم از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-که می فرمود که:ای گروه مردمان!بدانید که خدای-تبارک و تعالی-را دری است که هرکه داخل شد به آن در،إیمن شد از عذاب جهنّم و از ترس عظیم روز قیامت.پس أبو سعید خدری-رضی اللّه عنه-برخاست (15)و (16)گفت:یا رسول اللّه! (17)ما را راه نما به آن در تا ما (18)بشناسیم او را.حضرت رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (19)-فرمود که:او علیّ بن

ص:99

1- (1)) -و قال/ M فقال.
2- (2)) -عدّتهم/ M عدد الأئمه من ذرّتیک[کذا!].
3- (3)) -فقال/ M و قال.
4- (4)) -اللّه/ M ندارد.
5- (5)) -الأرض/ M الارض.
6- (6)) -انفجرت/ R انفجرت.ضبط نص،موافق M است.
7- (7)) -بن/ M ابن.
8- (8)) -اثنتا عشره/ M اثنتی عشره.
9- (9)) -عدّه/ M ندارد.
10- (10)) -اثنی عشر/ M اثنی عشر.
11- (11)) -قرآن کریم:س 5،ی 12.
12- (12)) -أوّلهم/ R و M أوّلهم.
13- (13)) -اخرهم/در M راء زبر دارد.
14- (14)) -نگر:الیقین ابن طاوس،تحقیق أنصاری،ص 244 و 245.
15- (15)) -برخاست/ R برخواست؛ M یرخواست[!].
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -رسول اللّه/ M +ص.
18- (18)) -ما/ M ندارد.
19- (19)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
أبی طالب است (1)بهترین أوصیاء پیغمبران و (2)پادشاه مؤمنان و برادر رسول پروردگار عالمیان و خلیفه خدا بر جمیع مردمان.ای گروه مردمان!هرکه خواهد که چنگ زند به رشته محکمی که گسستن و شکستن نداشته باشد،پس باید که چنگ زند به ولایت علیّ بن أبی طالب بعد از من و او را إمام خود داند.پس بدرستی که ولایت آن حضرت ولایت من است، (3)و إطاعت او (4)إطاعت من.ای گروه مردمان!هرکه خوش می آید که متابعت (5)من کند،پس بر اوست که تولاّ کند به ولایت علیّ بن أبی طالب بعد از من و (6)إمامان از ذرّیّت من و ایشان را إمام خود داند.پس بدرستی (7)که ایشان خزینه های علم من اند. (8)

پس جابر بن (9)عبد اللّه الأنصاری برخاست (10)و گفت:یا رسول اللّه! (11)عدد ایشان چند است؟پس حضرت فرمود که: (12)ای جابر!خدای-تبارک و تعالی-تو را ببخشاید که مرا سؤال کردی از همه (13)إسلام-یعنی:إسلام (14)همه (15)اینست،زیرا که هرکه إمام زمان خود را نداند و بمیرد کافر مرده است.

پس حضرت فرمود که:عدد ایشان عدد ماههاست (16)و آن نزد خدای-تبارک و تعالی- دوازده ماه است (17)در کتاب خدا (18)روزی که (19)آفرید آسمانها و (20)زمین را،

ص:100

1- (1)) -ست/ M است.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -من است/ M منست.
4- (4)) -او/ M ندارد.
5- (5)) -متابعت/ M اطاعت.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -بدرستی/در M «ر»زبر دارد.
8- (8)) -من اند/ M منند.
9- (9)) -بن/ M ابن.
10- (10)) -برخاست/ M و R برخواست.
11- (11)) -اللّه/ M ندارد.
12- (12)) -که/ M ندارد.
13- (13)) -همه/در M میم زبر دارد.
14- (14)) -إسلام/ M اسلم[کذا].
15- (15)) -همه/در M میم زبر دارد.
16- (16)) -ماههاست/ M ماها است.
17- (17)) -ست/ M است.
18- (18)) -خدا/ M خدای تع.
19- (19)) -که/ M ندارد.
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
و (1)عدد ایشان عدد چشمه هایی (2)است که شکافته شد از جهت حضرت موسی بن (3)عمران وقتی که عصای خود را بر سنگ زد و ازو (4)گشوده شد دوازده چشمه (5)،و عدد ایشان عدد نقبای (6)بنی إسرائیل است چنانکه خدای-تبارک و تعالی-می فرماید:بتحقیق که ما عهد و پیمان بنی إسرائیل را (7)گرفتیم (8)و مبعوث (9)گردانیدیم از ایشان دوازده (10)نقیب.پس أئمّه-ای جابر!-دوازده إمامند،أوّل ایشان علیّ بن أبی طالب و آخر (11)ایشان مهدی (12)-صلوات اللّه علیهم أجمعین.

[روایت هفدهم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس (13)قال رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله-:علیّ بن (14)أبی طالب أفضل خلق اللّه تعالی غیری و الحسن و الحسین سیّدا (15)شباب (16)أهل الجنّه و أبوهما خیر منهما و إنّ (17)فاطمه سیّده نسآء العالمین و إنّ (18)علیّا ختنی و لو وجدت لفاطمه (19)خیرا من علیّ لم أزوّجها منه. (20)

ص:101

1- (1)) -و/ M ندارد.
2- (2)) -چشمه هایی/ M چشمهای.
3- (3)) -بن/ M ابن.
4- (4)) -ازو/ M ندارد.
5- (5)) -چشمه/ M چشمه.
6- (6)) -نقبای/ M +امت.
7- (7)) -را/در M نیامده ولی در R هست.
8- (8)) -گرفتیم/ M کرفتم[کذا].ضبط نص،موافق R است.
9- (9)) -مبعوث/ M +و.
10- (10)) -دوازده/ M درازده[!].
11- (11)) -آخر/در M خاء زبر دارد.
12- (12)) -مهدی/ M ندارد.
13- (13)) -ابن عبّاس/ R ابن عبّاس؛ M ابن عبّاس[کذا].
14- (14)) -بن/ M ابن.
15- (15)) -سیّدا/ M سیّد.
16- (16)) -شباب/ R شباب.ضبط نص،موافق M است.
17- (17)) -إنّ/ R انّ.ضبط نص،موافق M است.
18- (18)) -إنّ/ R انّ.ضبط نص،موافق M است.
19- (19)) -لفاطمه/ M لفاطمه.
20- (20)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،صص 19-21(منقبت 2).
روایتست از عبد اللّه بن عبّاس (1)-رضی اللّه عنهما-که گفت که:رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-فرمود که:علیّ بن أبی طالب بهترین خلق خداست غیر از من،و حسن و حسین بهترین جوانان أهل بهشت اند (2)،و پدر ایشان بهتر از ایشانست (3)،و بدرستی که فاطمه بهترین زنان عالمیانست،و بدرستی (4)که علی داماد منست،و اگر می یافتم از برای فاطمه (5)شوهری بهتر از علیّ بن أبی طالب-صلوات اللّه علیه-من به علی نمی دادم او را.

[روایت هجدهم:(حدیثِ مَعرفتِ نورانیّه)از محمد بن صدقه]

و دیگر:روی محمّد بن (6)صدقه (7)أنّه (8)قال سأل (9)أبوذرّ (10)الغفاریّ (11)سلمان (12)الفارسیّ-رضی اللّه عنهما-:یا أبا عبد اللّه!ما معرفه أمیر المؤمنین-صلوات اللّه علیه- (13)بالنّورانیّه.قال:یا جندب! (14)فامض بنا حتّی نسأله (15)عن ذلک.قال:فأتیناه (16)فلم نجد.

قال:فانتظرناه حتّی جاء فقال-صلوات اللّه علیه-:ما جآء بکما؟قالا:جئناک-یا أمیر المؤمنین!-نسألک عن معرفتک بالنّورانیّه.قال-صلّی اللّه علیه-:مرحبا بکما من ولیّین للّه متعاهدین لدینه لیسا بمقصّرین. (17)لعمری إنّ (18)ذلک لواجب علی کلّ مؤمن و مؤمنه.

ص:102

1- (1)) -عبّاس/در M «س»زیر دارد!
2- (2)) -بهشت اند/ M بهشتند.
3- (3)) -ایشانست/ M ایشانند.
4- (4)) -بدرستی/در M «ر»زبر دارد!
5- (5)) -فاطمه/ M فاطمه.
6- (6)) -بن/ M ابن.
7- (7)) -صدقه/ M صدقه.
8- (8)) -أنّه/ R انّه.
9- (9)) -سأل/ M سالنی.
10- (10)) -أبوذرّ/ R ابوذر.
11- (11)) -الغفاریّ/ M الغفاری.
12- (12)) -سلمان/ M سلمان.
13- (13)) -علیه/«علیه»در R و M از قلم افتاده است.
14- (14)) -جندب/ R جندب؛ M جندب. واژه تازی«جندب»،به ضبطهای«جندب»و«جندب»و«جندب»در واژه نامه های مدرسی تازی آمده است(نگر:القاموس المحیط فیروزآبادی،ط.دار الفکر،ص 63-زیر«ج د ب»-؛ و:المعجم الوسیط،ص 140).
15- (15)) -حتّی نسأله/ M نسأله.
16- (16)) -فأتیناه/ M فاتیناه.
17- (17)) -بمقصّرین/ M بمقصّرین[کذا].
18- (18)) -إنّ/ M انّ.
ثمّ قال-صلوات اللّه علیه-:یا سلمان و یا جندب! (1)قالا:لبّیک (2)یا أمیر المؤمنین!قال- صلوات اللّه علیه-إنّه لا یستکمل أحد الإیمان (3)حتّی یعرفنی (4)کنه معرفتی بالنّورانیّه،فإذا عرفنی بهذه المعرفه فقد امتحن اللّه قلبه للإیمان و شرح صدره للإسلام و صار عارفا مستبصرا و من قصّر عن معرفه ذلک فهو شاکّ (5)مرتاب.یا سلمان و یا جندب! (6)قالا:لبّیک یا أمیر المؤمنین!قال-صلّی اللّه علیه-:معرفتی بالنّورانیّه معرفه اللّه-عزّ و جلّ-؛معرفتی بالنّورانیّه هو الدّین الخالص الّذی قال اللّه (7)تعالی:و مآ أمروا إلاّ لیعبدوا اللّه مخلصین له الدّین حنفآء للّه (8)و یقیموا الصّلوه (9)و یؤتوا الزّکوه و ذلک دین القیّمه (10). (11)یقول:ما أمروا إلاّ بنبوّه (12)محمّد-صلّی اللّه علیه و آله-و هو دین (13)الحنیفیّه (14)المحمّدیّه (15)السّمحه (16)و قوله:

وَ یُقِیمُوا الصَّلاٰهَ (17)و إقام ولایتی صعب مستصعب لا یحتمله إلاّ ملک مقرّب أو نبیّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان فالملک إذا لم یکن مقرّبا لم یحتمله و النّبیّ (18)إذا لم یکن مرسلا لم یحتمله و المؤمن إذا لم یکن ممتحنا (19)لم یحتمله.قلت:یا أمیر المؤمنین! من المؤمن (20)و ما نهایته (21)و ما حدّه حتّی أعرفه؟قال-صلّی اللّه علیه و آله-:

ص:103

1- (1)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
2- (2)) -لبّیک/ M لبیّک[کذا].
3- (3)) -الإیمان/در M واپسین حرف پیش دارد.
4- (4)) -یعرفنی/ M یعرفنی.
5- (5)) -شاکّ/ M شاک.
6- (6)) -جندب/ M و R جندب.
7- (7)) -قال اللّه/در M مکرّر نوشته شده است.
8- (8)) -للّه/ M اللّه.
9- (9)) -الصّلوه/ M الصّلوه.
10- (10)) -القیّمه/در M حرف واپسین پیش دارد.
11- (11)) -مقایسه کنید با قرآن کریم(س 98،ی 5).
12- (12)) -بنبوّه/ M نبوّه.
13- (13)) -دین/چنین است در R . M الدّین.
14- (14)) -الحنیفیّه/ R الحنیفیّه. M الحنفیّه.
15- (15)) -المحمّدیّه/ R المحمّدیّه؛ M المحمّدین.
16- (16)) -السّمحه/ R السّمحه؛ M السمحه.
17- (17)) -قرآن کریم:س 14،ی 31.
18- (18)) -النّبیّ/ M النّبی[کذا].
19- (19)) -ممتحنا/چنین است در R .و M ممتحنا.
20- (20)) -من المؤمن/ M من المؤمن[!].
21- (21)) -نهایته/در M حرف یکم زبر دارد و در R هیچ حرکتی ندارد.
یا أبا عبد اللّه!قلت:لبّیک!یا أخا رسول اللّه! (1)قال:المؤمن الممتحن هو الّذی لا یرد من أمرنا علیه شیء إلاّ شرح (2)صدره لقبوله و لم یشکّ (3)و لم یرتب.اعلم-یا أبا ذرّ!-إنّی عبد اللّه-عزّ و جلّ-و خلیفته علی عباده.لا تجعلونا أربابا و قولوا فی فضلنا ما شئتم فإنّکم لا تبلغون کنه ما فینا و لا نهایته. (4)فإنّ اللّه-عزّ و جلّ-قد أعطانا (5)أکبر و أعظم ممّا یصفه (6)واصفکم (7)أو یخطر علی قلب (8)أحدکم فإذا عرفتمونا هکذا فأنتم المؤمنون.قال سلمان: (9)

قلت:یا أخا رسول اللّه! (10)و من أقام الصّلوه أقام ولایتک (11)قال:نعم (12)یا سلمان!تصدیق ذلک قوله (13)تعالی فی الکتاب العزیز: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰهِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَهٌ إِلاّٰ عَلَی (14)الْخٰاشِعِینَ (15)فالصّبر رسول اللّه(ص) (16)و الصّلوه (17)إقامه (18)ولایتی (19).ففیها قال اللّه- تعالی-: وَ (20)إِنَّهٰا لَکَبِیرَهٌ إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ (21)(22)و لم یقل:و إنّهما (23)لکبیره (24)لأنّ (25)الولایه (26)کبیره حملها إلاّ علی الخاشعین و (27)الخاشعون (28)هم الشّیعه

ص:104

1- (1)) -رسول اللّه/ R +ص.این افزونه در M نیست.
2- (2)) -شرح/ M شرح.
3- (3)) -لم یشکّ/ R لم یشکّ؛ M لم یشک.
4- (4)) -نهایته/در M و R حرف یکم زبر دارد.
5- (5)) -أعطانا/ M اعطا.
6- (6)) -یصفه/ M یصفه.
7- (7)) -واصفکم/ M واصفکم.
8- (8)) -قلب/ M قلب.
9- (9)) -سلمان/ M سلمان.
10- (10)) -رسول اللّه/ R +ص.
11- (11)) -ولایتک/ M ولایتک.
12- (12)) -نعم/ M نعم.
13- (13)) -قوله/ M قوله.
14- (14)) -إلاّ علی/در M از قلم افتاده است.
15- (15)) -قرآن کریم:س 2،ی 45.
16- (16)) -(ص)/ M ندارد.
17- (17)) -و الصّلوه/ M ندارد.
18- (18)) -إقامه/ M اقامه.
19- (19)) -ولایتی/در M حرف یکم زبر دارد.
20- (20)) -و/در M نیامده است.
21- (21)) -إلاّ علی الخاشعین/ R ندارد.
22- (22)) -قرآن کریم:س 2،ی 45.
23- (23)) -إنّهما/ M انّها.
24- (24)) -لکبیره/ M ندارد.
25- (25)) -لأنّ/ M لان.
26- (26)) -الولایه/در M «و»زبر دارد.
27- (27)) -الخاشعین و/ M ندارد.
28- (28)) -الخاشعون/ M +اما.
المستبصرون (1)و ذلک أنّ أهل (2)الأقاویل (3)من المرجئه (4)و القدریّه و الخوارج و غیرهم (5)من النّاصبیّه (6)یقرّون (7)لمحمّد-صلّی اللّه علیه و آله (8)-بالنّبوّه لیس بینهم خلاف (9)و هم مختلفون فی ولایتی (10)منکرون لذلک جاحدون لها إلاّ القلیل (11)و هم الّذین وصفهم اللّه فی کتابه العزیز فی نبوّه محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (12)-و فی ولایتی (13)فقال-عزّ و جلّ-: وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (14)فالقصر (15)محمّد (16)(ص)و البئر المعطّله ولایتی (17)عطّلوها و جحدوها و من لم یقرّ (18)بولایتی لم ینفعه الإقرار بنبوّه (19)محمّد(ص) (20).ألا إنّهما (21)مقرونان و ذلک أنّ النّبیّ (22)محمّدا (23)-صلّی اللّه علیه و آله (24)-نبیّ مرسل و هو إمام الخلق و علیّ من بعده إمام الخلق و وصیّ محمّد(ص) (25)کما قال له النّبیّ:أنت منّی بمنزله هرون

ص:105

1- (1)) -المستبصرون/ M +حین.
2- (2)) -أهل/ M +الایمان.
3- (3)) -الأقاویل/در M واپسین حرف زبر دارد.
4- (4)) -المرجئه/در M میم زبر دارد.
5- (5)) -و غیرهم/ M غیرهم.
6- (6)) -من النّاصبیّه/ M ناصیه.
7- (7)) -یقرّون/ M یقرّون.
8- (8)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
9- (9)) -خلاف/ R خلاف. M ندارد.
10- (10)) -ولایتی/در M حرف یکم زبر دارد.
11- (11)) -القلیل/ M قلیل؛ R القلیل.
12- (12)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
13- (13)) -ولایتی/ضبط نص،موافق R است.در M حرف یکم حرکتی ندارد.
14- (14)) -قرآن کریم:س 22،ی 45.
15- (15)) -فالقصر/ M و القصر.
16- (16)) -محمّد/ M محمّد.
17- (17)) -ولایتی/چنین است در R و M به زیر یکم.
18- (18)) -یقرّ/ M یقر.
19- (19)) -بنبوّه/در M دندانه و نقطه باء دوم از قلم افتاده ولی حرکتش را گذاشته اند!
20- (20)) -ص/ M ندارد.
21- (21)) -إنّهما/ M انّهما.
22- (22)) -النّبیّ/در M واپسین حرف پیش دارد!
23- (23)) -محمّدا/ M محمّد.
24- (24)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
25- (25)) -ص/ M ندارد.
من موسی إلاّ (1)أنّه لا نبیّ بعدی،و أوّلنا (2)محمّد و أوسطنا محمّد (3)و اخرنا (4)محمّد- صلوات اللّه علیهم أجمعین-؛فمن استکمل معرفتی فهو علی الدّین القیّم کما قال اللّه تعالی: وَ ذٰلِکَ دِینُ (5)الْقَیِّمَهِ (6)و سأبیّن ذلک بعون اللّه و توفیقه یا سلمان و یا جندب! (7)قالا:لبّیک یا أمیر المؤمنین!قال-صلوات اللّه (8)علیه-:کنت (9)أنا و محمّد نورا واحدا من نور اللّه-عزّ و جلّ-فأمر اللّه-تبارک (10)و تعالی-ذلک النّور أن ینشقّ فقال للنّصف:کن محمّدا (11)، و قال للنّصف:کن علیّا؛فمنها قال رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله-:علیّ منّی و أنا منه و لا یؤدّی (12)عنّی إلاّ علیّ و قد وجّه أبا بکر (13)ببراءه إلی مکّه (14)فنزل جبرئیل(ع)فقال:یا محمّد!قال:لبّیک!قال:إنّ اللّه یأمرک أن تؤدّیها أنت أو رجل منک فوجّهنی فی استرداد أبی بکر (15)فرددته فوجد (16)فی نفسه و قال:یا رسول اللّه!أنزل فیّ القرءان (17)؟قال:لا، و لکن لا یؤدّی إلاّ أنا أو علیّ.یا سلمان و یا جندب! (18)قالا:لبّیک (19)!یا أخا رسول اللّه!- صلّی اللّه علیه و آله (20).قال علیّ-صلوات اللّه و سلامه علیه-:من لا یصلح (21)لحمل (22)صحیفه

ص:106

1- (1)) -إلاّ/ M الا.
2- (2)) -أوّلنا/ M اوّلنا.
3- (3)) -و أوسطنا محمّد/ M ندارد.
4- (4)) -اخرنا/ M اخرنا.
5- (5)) -دین/ M دین.
6- (6)) -قرآن کریم:س 98،ی 5.
7- (7)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
8- (8)) -اللّه/ M ندارد.
9- (9)) -کنت/ M کنت.
10- (10)) -تبارک/ M تبارک.
11- (11)) -محمّدا/ M محمّد.
12- (12)) -یؤدّی/ M یؤدیّ[کذا].
13- (13)) -أبا بکر/ M ابا بکر[کذا].
14- (14)) -مکّه/ M مکه[کذا].
15- (15)) -أبی بکر/ M ابی بکر[کذا].
16- (16)) -فوجد/ M فوجد.
17- (17)) -فیّ القرءان/ M فی القران.
18- (18)) -جندب/ M و R جندب.
19- (19)) -لبّیک/ M لبّیک.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -یصلح/ R یصلح.ضبط نص،موافق M است.
22- (22)) -لحمل/ M لحمل.
یؤدّیها عن رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله (1)-کیف یصلح (2)للإمامه؟!یا سلمان و یا جندب! (3)فأنا و رسول اللّه نور واحد؛صار رسول اللّه(ص) (4)محمّد مصطفی و صرت أنا وصیّه (5)المرتضی و صار محمّد (6)النّاطق (7)و صرت أنا الصّامت (8)فإنّه لابدّ فی کلّ عصر من الأعصار أن یکون فیه ناطق و صامت.یا سلمان! (9)صار محمّد المنذر (10)و صرت أنا الهادی و ذلک قوله (11)-عزّ و جلّ-: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ (12)فرسول اللّه-صلّی اللّه (13)علیه و اله المنذر و أنا الهادی.اللّه یعلم ما تحمل کلّ أنثی (14)و ما تغیض الأرحام و ما تزداد و کلّ شیء عنده بمقدار (15)عالم الغیب و الشّهاده الکبیر المتعال (16)سواء منکم من أسرّ القول (17)و من جهر به و من هو مستخف باللّیل و سارب بالنّهار له معقّبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه (18)من أمر اللّه.قال:قال:فضرب بیده علی الأخری و قال:صار محمّد صاحب الجمع و صرت أنا صاحب النّشر و صار محمّد صاحب الجنّه و صرت أنا (19)صاحب النّار؛ أقول لها:خذی هذا و ذری هذا و صار محمّد صاحب الرّجفه (20)و صرت أنا صاحب العدد

ص:107

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -یصلح/ M یصلح؛ R یصلح.
3- (3)) -جندب/ M و R جندب.
4- (4)) -ص/ M ندارد.
5- (5)) -وصیّه/ R وصیّه. M موافق متن ماست.
6- (6)) -محمّد/ M محمّد.
7- (7)) -النّاطق/ R النّاطق.در M واپسین حرف حرکتی ندارد.
8- (8)) -الصّامت/ R الصّامت؛ M الصّامت.
9- (9)) -سلمان/ M سلمان.
10- (10)) -المنذر/ M و R المنذر.
11- (11)) -قوله/ M قوله.
12- (12)) -قرآن کریم:س 13،ی 7.
13- (13)) -صلّی اللّه/ M ص.
14- (14)) -أنثی/ M اثنی.
15- (15)) -بمقدار/ M بمقدار.
16- (16)) -المتعال/ M ندارد.
17- (17)) -القول/در M واپسین حرف زیر دارد.
18- (18)) -یحفظونه/ M یحفظونه.
19- (19)) -صاحب النّشر...الجنّه و صرت أنا/ M ندارد.
20- (20)) -الرّجفه/ M الدّجفه.
و أنا صاحب (1)اللّوح المحفوظ ألهمنی اللّه-عزّ و جلّ-علم ما فیه نعم یا سلمان و یا جندب (2)!صار محمّد یس و القرءان الحکیم (3)و صار محمّد ن و القلم (4)و صار محمّد طه ما أنزلنا علیک القرءان لتشقی و صار محمّد صاحب الدّلالات و صرت أنا صاحب (5)الایات و صار محمّد (6)خاتم (7)النّبیّین و صرت أنا خاتم (8)الوصیّین و أنا الصّراط المستقیم و أنا النّبأ (9)العظیم الّذی (10)هم فیه مختلفون و لا أحد اختلف إلاّ فی ولایتی و صار محمّد صاحب الدّعوه و صرت أنا صاحب السّیف و صار محمّد نبیّا مرسلا و صرت أنا صاحب (11)أمر (12)النّبیّ(ص) (13).قال اللّه-عزّ و جلّ- یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ (14)هو روح اللّه لا یعطیه و لا یلقی هذا الرّوح (15)إلاّ علی ملک (16)مقرّب أو نبیّ مرسل أو وصیّ منتجب (17)فمن أعطاه اللّه هذا الرّوح (18)فقد أبانه من النّاس و فوّض (19)إلیه (20)القدره (21)و إحیاء (22)الموتی و علم بها ما (23)کان و ما یکون و سار (24)من

ص:108

1- (1)) -صاحب/ M صاحب.
2- (2)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
3- (3)) -الحکیم/ M الحکیم.
4- (4)) -القلم/ M القلم[!].
5- (5)) -صاحب/در M واپسین حرف پیش است.
6- (6)) -محمّد/ M محمّد.
7- (7)) -خاتم/ M خاتم.
8- (8)) -خاتم/ M خاتم المرسلین.
9- (9)) -النّبأ/ M النّبآء.
10- (10)) -الّذی/ M ندارد.
11- (11)) -السّیف...صاحب/ M ندارد.ضبط نص موافق R است مگر در«نبیّا مرسلا»که در R «نبیّ مرسل»است!.
12- (12)) -أمر/ M امن.
13- (13)) -ص/ M ندارد.
14- (14)) -قرآن کریم:س 40،ی 15.
15- (15)) -الرّوح/در M واپسین حرف زیر دارد.
16- (16)) -ملک/ M ملک.
17- (17)) -أو وصیّ منتجب/ M ندارد.
18- (18)) -الرّوح/در M واپسین حرف زیر دارد.
19- (19)) -فوّض/ M قوض.
20- (20)) -إلیه/ M ندارد.
21- (21)) -القدره/ M القدره.
22- (22)) -إحیاء/در M حرف یکم زبر دارد.
23- (23)) -ما/ M من.
24- (24)) -سار/ M سائر.
الشّرق (1)إلی (2)و من الغرب إلی الشّرق (3)فی (4)لحظه عین و علم ما فی الضّمائر (5)و القلوب و علم ما فی السّموات و الأرض یا سلمان و یا جندب (6)!صار محمّد الذّکر الّذی قال اللّه-عزّ و جلّ-:إنّا أرسلنا إلیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم ایاتی أفلا تعقلون (7).

إنّی أعطیت (8)علم المنایا و البلایا و فصل (9)الخطاب و استودعت (10)علم القرءان و ما هو کآئن إلی یوم القیمه و محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (11)-أقام الحجّه (12)علی النّاس و صرت أنا حجّه (13)اللّه جعل اللّه لی (14)ما لم (15)یجعل لأحد من الأوّلین و الاخرین (16)لا لنبیّ (17)مرسل و لا لملک مقرّب.یا سلمان (18)و یا جندب (19)!قالا:لبّیک یا أمیر المؤمنین!قال-صلّی اللّه علیه و آله (20)-:أنا الّذی حملت نوحا فی السّفینه بأمر ربّی،و أنا الّذی أخرجت (21)یونس من بطن (22)الحوت بإذن ربّی،و أنا الّذی جاوزت بموسی (23)بن (24)عمران البحر (25)بأمر ربّی، و أنا الّذی أخرجت إبراهیم من النّار بإذن ربّی، (26)و أنا الّذی أجریت أنهارها

ص:109

1- (1)) -الشّرق/ M الشّرق.
2- (2)) -إلی/ M و.
3- (3)) -و من الغرب إلی الشّرق/ M ندارد.
4- (4)) -فی/ M فی[!؟].
5- (5)) -الضّمائر/ M الضمایر.
6- (6)) -جندب/ M و R جندب.
7- (7)) -مقایسه کنید با:قرآن کریم:س 65،ی 10 و 11.
8- (8)) -أعطیت/ M اعطیت علی.
9- (9)) -فصل/ M فضل[!].
10- (10)) -استودعت/در M تای نخست پیش دارد.
11- (11)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
12- (12)) -الحجّه/در M حرف واپسین زیر دارد!
13- (13)) -حجّه/در M حرف واپسین زیر دارد.
14- (14)) -لی/ M ندارد.
15- (15)) -لم/ M ندارد.
16- (16)) -الاخرین/در M خاء زبر دارد.
17- (17)) -لنبیّ/ M نبیّ.
18- (18)) -سلمان/ M سلیمان.
19- (19)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -أخرجت/ M خرجت.
22- (22)) -بطن/ M بطن.
23- (23)) -بموسی/ M بموسی.
24- (24)) -بن/ M ابن.
25- (25)) -البحر/در M واپسین حرف زیر دارد.
26- (26)) -و أنا الّذی أخرجت...ربّی/ M ندارد.
و فجّرت (1)عیونها و غرست أشجارها بإذن ربّی،و أنا عذاب یوم (2)الظّلّه و أنا المنادی من مکان قریب قد سمعه الثّقلان الجنّ و الإنس (3)و فهمه (4)قوم إنّی لأسمع (5)کلّ (6)قوم الجبّارین (7)و المنافقین بلغاتهم و أنا الخضر عالم موسی و أنا معلّم سلیمان (8)و داود و (9)أنا ذو القرنین و أنا قدره (10)اللّه-عزّ و جلّ.یا سلمان (11)و یا جندب! (12)أنا محمّد و محمّد أنا و أنا من محمّد و محمّد (13)منّی.قال اللّه تعالی: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیٰانِ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ یَبْغِیٰانِ . (14)یا سلمان و یا جندب! (15)قالا:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!قال-صلوات اللّه علیه-:

إنّ میّتنا (16)لم یمت و غائبنا (17)لم یغب و إنّ (18)قتلانا (19)لن یقتلوا (20).یا سلمان (21)و یا جندب! (22)قالا:لبّیک! (23)یا أمیر المؤمنین!قال-صلّی اللّه علیه و آله-:أنا أمیر کلّ (24)مؤمن و مؤمنه من مضی و من بقی (25)و أیّدت (26)بروح العظمه و أنا تکلّمت علی لسان عیسی بن

ص:110

1- (1)) -فجّرت/ M +انها.
2- (2)) -یوم/ M یوم.
3- (3)) -الإنس/ M الإنس.
4- (4)) -فهمه/ M فهمه.
5- (5)) -لأسمع/ M لاسمع.
6- (6)) -کلّ/ M کلّ.
7- (7)) -الجبّارین/ M جباریّن.
8- (8)) -سلیمان/ M ندارد.
9- (9)) -و/ M ندارد.
10- (10)) -قدره/در M واپسین حرف زیر دارد.
11- (11)) -سلمان/ M سلمان.
12- (12)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
13- (13)) -و محمّد/ M ندارد.
14- (14)) -قرآن کریم:س 55،ی 19 و 20.
15- (15)) -جندب/ M و R جندب.
16- (16)) -میّتنا/ M متیّنا[؟!].
17- (17)) -غائبنا/ M و R غایبنا.
18- (18)) -إنّ/ M انّ.
19- (19)) -قتلانا/ M قتلالنا.
20- (20)) -یقتلوا/ M یقتلوا.
21- (21)) -سلمان/در M واپسین حرف هم پیش دارد و هم زیر.
22- (22)) -جندب/ R جندب.
23- (23)) -لبّیک/ M لبیّک.
24- (24)) -کلّ/ M کلّ.
25- (25)) -بقی/ M بقی.
26- (26)) -أیّدت/ M ایّدت.
مریم فی المهد و أنا ادم (1)و أنا نوح (2)و أنا إبراهیم و أنا موسی (3)و أنا عیسی (4)و أنا محمّد أتقلّب (5)فی الصّور کیف أشاء. (6)من رءانی (7)فقد رءاهم و من رءاهم فقد رءانی،و لو ظهرت (8)للنّاس فی صوره (9)واحده لهلک (10)فیّ النّاس (11)و قالوا:هو لا یزول و (12)لا یتغیّر و إنّما أنا عبد من عباد (13)اللّه تعالی لا تسمّونا (14)أربابا و قولوا فی فضلنا ما شئتم فإنّکم لم تبلغوا من فضلنا (15)کنه ما جعله اللّه لنا و لا معشار العشر لأنّا ایات اللّه و دلائله (16)و حجج اللّه و خلفاؤه و أمناء اللّه (17)و أئمّته (18)و وجه اللّه و عین اللّه (19)و لسان اللّه؛بنا یعذّب (20)اللّه عباده و بنا یثیب (21)و من بین خلقه طهّرنا و اختارنا (22)و اصطفانا و لو قال قائل: (23)لم و کیف و فیم لکفر و أشرک لأنّه لا یسئل عمّا یفعل و هم یسألون (24).یا سلمان و یا جندب (25)!قالا:لبّیک! (26)یا أمیر المؤمنین!قال-صلّی اللّه علیه و آله (27)-:من امن بما قلت (28)و صدّق (29)بما بیّنت (30)

ص:111

1- (1)) -ادم/ M ادم.
2- (2)) -نوح/ M نوح.
3- (3)) -موسی/ M عیسی.
4- (4)) -عیسی/ M موسی.
5- (5)) -أتقلّب/ M یتقلت(بدون نقطه های حرف یکم).
6- (6)) -أشاء/ M اشاء.
7- (7)) -رءانی/ M دانی.
8- (8)) -ظهرت/ M ظهرت.
9- (9)) -صوره/ M صوره.
10- (10)) -لهلک/ M یهلک.
11- (11)) -فیّ النّاس/ M فی الناس.
12- (12)) -هو لا یزول و/ M اهؤلاء.
13- (13)) -عباد/ M عبد[!].
14- (14)) -تسمّونا/ M یسمّون.
15- (15)) -ما شئتم...فضلنا/ M ندارد.
16- (16)) -دلائله/ M دلائله.
17- (17)) -أمناء اللّه/ M امناؤه.
18- (18)) -أئمّته/ M ائمتّه.
19- (19)) -اللّه/ M ندارد.
20- (20)) -یعذّب/ M یعذّب.
21- (21)) -یثیب/ M یثبّت.
22- (22)) -اختارنا/ M اختارنا.
23- (23)) -قائل/ M قائل.
24- (24)) -یسألون/ M یَسألون.
25- (25)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
26- (26)) -لبّیک/ M لبّیک.
27- (27)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
28- (28)) -قلت/ M قلت.
29- (29)) -صدّق/ M صدق.
30- (30)) -بیّنت/ M تبنت.
و فسّرت و شرحت و أوضحت و نوّرت (1)و برهنت فهو مؤمن ممتحن (2)امتحن اللّه قلبه للإیمان و شرح صدره للإسلام (3)و هو عارف مستبصر قد انتهی و بلغ (4)و کمل (5)و من شکّ و عند و جحد و وقف (6)و تحیّر و ارتاب فهو مقصّر (7)و ناصب.یا سلمان (8)و یا جندب (9)!قالا (10):لبّیک! (11)یا أمیر المؤمنین!قال-صلّی اللّه علیه و آله (12)-:أنا أحیی و أمیت بإذن ربّی و أنا أنبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون (13)فی بیوتکم بإذن ربّی و أنا عالم بضمائر (14)قلوبکم و الأئمّه (15)من أولادی-علیهم السّلام-یعلمون و یفعلون هذا إذا أحبّوا و أرادوا لأنّا کلّنا (16)واحد أوّلنا محمّد (17)و اخرنا محمّد (18)و أوسطنا محمّد (19)و کلّنا محمّد (20)فلا تفرّقوا (21)بیننا فإنّا نظهر (22)فی کلّ زمان و وقت و أوان،فی أیّ صوره شئنا (23)بإذن اللّه-عزّ و جلّ-کنّا و نحن إذا شئنا شآء اللّه و إذا کرهنا کره اللّه.الویل کلّ (24)الویل لمن

ص:112

1- (1)) -و نوّرت/ M ندارد.
2- (2)) -ممتحن/ M ندارد.
3- (3)) -للإسلام/ M للاسلم.
4- (4)) -بلغ/ M بلغ.
5- (5)) -کمل/ M کمل.
6- (6)) -و وقف/ M ندارد.
7- (7)) -مقصّر/ M مقصّر.
8- (8)) -سلمان/ M سلمان.
9- (9)) -جندب/ M و R جندب.
10- (10)) -قالا/ M قال.
11- (11)) -لبّیک/در M حرف یکم هم زبر دارد و هم زیر!
12- (12)) -صلّی اللّه علیه و آله/چنین است در M و M . R +و.
13- (13)) -تدّخرون/در M خاء هم زیر دارد و هم زبر.
14- (14)) -بضمائر/ M بضمایر.
15- (15)) -الأئمّه/در M واپسین حرف زیر دارد.
16- (16)) -لأنّا کلّنا/ R لاتا کلّنا.ضبط نص،موافق M است.
17- (17)) -محمّد/ M محمّد.
18- (18)) -محمّد/ M محمّد.
19- (19)) -محمّد/ M محمّد.
20- (20)) -محمّد/ M ندارد.
21- (21)) -تفرّقوا/ M تفرّقوا.
22- (22)) -نظهر/ M تظهر.
23- (23)) -شئنا/ M شیئا.
24- (24)) -کلّ/در M چنین است. R کلّ.
أنکر فضلنا (1)و خصوصیّتنا (2)و ما أعطانا اللّه ربّنا (3)،لأنّ من أنکر شیئا ممّا أعطانا اللّه فقد أنکر قدره اللّه-عزّ و جلّ-و مشیّته فینا.یا سلمان (4)و یا جندب (5)!قالا:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!قال-صلوات اللّه و سلامه علیه-:لقد أعطانا (6)اللّه ربّنا (7)ما هو أجلّ (8)و أعظم و أعلا و أکبر من (9)هذا کلّه (10).قلنا:یا أمیر المؤمنین!أیّ شیء أعطاکم (11)اللّه أعظم و أکبر من هذا کلّه.قال-صلوات (12)اللّه علیه-:قد أعطانا ربّنا-عزّ و جلّ-علمنا للاسم الأعظم الّذی لو شئنا (13)خرقنا (14)السّموات و الأرض (15)و الجنّه و النّار و نعرج به السّماء و نهبط به الأرض و نغرّب و نشرّق و ننتهی به إلی (16)العرش فنجلس علیه بین یدی اللّه-عزّ و جلّ-و یطیعنا کلّ شیء حتّی السّموات و الأرض و الشّمس و القمر و النّجوم و الجبال و الشّجر و الدّوابّ و البحار و الجنّه و النّار (17)أعطانا اللّه ذلک کلّه (18)بالاسم (19)الأعظم الّذی علّمنا (20)و خصّنا به و مع هذا (21)کلّه نأکل و نشرب (22)و نمشی فی الأسواق و نعمل هذه الأشیآء بأمر ربّنا

ص:113

1- (1)) -فضلنا/ M ندارد.
2- (2)) -خصوصیّتنا/در M تاء زیر دارد.
3- (3)) -ربّنا/در M نیست.
4- (4)) -سلمان/ M سلیمان.
5- (5)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
6- (6)) -أعطانا/ M اعطینا.
7- (7)) -ربّنا/ M ربّنا.
8- (8)) -أجلّ/ M اجل.
9- (9)) -من/ M من[!؟].
10- (10)) -کلّه/ M کلّه.
11- (11)) -أعطاکم/ M أعطیکم(بدون نقطه های حرف چهارم).
12- (12)) -صلوات/در M حرف واپسین هم زیر دارد و هم پیش.
13- (13)) -شئنا/ M شینا.
14- (14)) -خرقنا/ M خرقناه.
15- (15)) -الأرض/در M حرف واپسین زیر دارد.
16- (16)) -إلی/در M نیامده است.
17- (17)) -السّموات و...و النّار/همه این معطوفهای مرفوع در R به همینسان اند.در تمام این معطوفهای مرفوع در M تنها تای«السّموات»زیر دارد و ضاد«الأرض»زبر.الباقی به همینسان مرفوع اند.
18- (18)) -کلّه/ M کلّه.
19- (19)) -بالاسم/ M بالاسم.
20- (20)) -علّمنا/ M علّمنا.
21- (21)) -هذا/ M ندارد.
22- (22)) -نشرب/ M نشرب.
و نحن عباد (1)اللّه المکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون و جعلنا (2)معصومین مطهّرین (3)و فضّلنا (4)علی کثیر من عباده المؤمنین فنحن نقول:الحمد للّه الّذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا اللّه و حقّت کلمه العذاب علی الکافرین أعنی الجاحدین بکلّ ما أعطانا اللّه من الفضل و الإحسان.یا سلمان (5)و یا جندب! (6)هذا معرفتی بالنّورانیّه فتمسّک بها راشدا فإنّه لا یبلغ أحد من شیعتنا حدّ الاستبصار حتّی یعرفنی بالنّورانیّه (7)فإذا عرفنی (8)بها کان مستبصرا بالغا کاملا قد خاض بحرا من العلم و ارتقی درجته من الفضل و اطّلع سرّا من سرّ اللّه و مکنون خزآئنه. (9)

و (10)دیگر از آنچه وارد شده است در أخبار،حدیث معرفت نورانیّه است و أکثر فقره های (11)این حدیث از بابت (12)خطبه البیان است و بعضی مانند شرح او.هرچه مخفی ماند در ضمن شرح خطبه-إن شاء اللّه-مبیّن خواهد شد.

منقولست که:

روزی أبوذرّ (13)غفاری-که نام او جندب (14)است-از سلمان فارسی پرسید که:ای

ص:114

1- (1)) -عباد/ M عباد.
2- (2)) -جعلنا/ M جعلنا.
3- (3)) -مطهّرین/ R مطّهرین.ضبط نص،موافق M است.
4- (4)) -فضّلنا/ M فضّلنا.
5- (5)) -سلمان/ M سلیمان.
6- (6)) -جندب/ R جندب؛ M جندب.
7- (7)) -فتمسّک...بالنّورانیّه/ M ندارد.
8- (8)) -عرفنی/ M عرفنی.
9- (9)) -مقایسه کنید با بحار الأنوار(1/26-7).همچنین تردید مجلسی ثانی را درباره آن نگر در: همان،17/26.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -فقره های/ M فقرهاء.
12- (12)) -بابت/حرف واپسین در M زبر دارد!
13- (13)) -أبوذرّ/تشدید راء در خود R بروشنی کتابت گردیده است.در M روی راء جزم نهاده شده است.
14- (14)) -جندب است/در M نخست«جندب اللّه»نوشته شده و سپس(گویا)بر«للّه»خطی-
سلمان!به من خبر ده شناخت حضرت أمیر المؤمنین را به نورانیّت. (1)گفت:ای جندب (2)! بیا تا برویم و از آن حضرت سؤال کنیم.سلمان می گوید که:چون آمدیم آن حضرت حاضر نبود.انتظار کشیدیم (3)تا آمد.پس-حضرت صلوات (4)اللّه علیه (5)-فرمود که:به چه کار (6)آمده اید؟گفتند که: (7)یا أمیر المؤمنین!آمده ایم که از شما سؤال کنیم از معرفت شما به نورانیّت.

حضرت فرمود که:خوش آمدید!ای دو دوست خدای رعایت کننده دین خدا که تقصیر نمی کنید در آنچه شما را در کار است!به جان خودم قسم که این معرفت واجبست (8)بر هر مؤمن و (9)مؤمنه.پس آن حضرت-صلوات اللّه علیه-فرمود که:هیچکس إیمان خود را کامل نمی گرداند تا مرا بشناسد چنانکه می باید شناخت به نورانیّت.پس چون مرا به این معرفت شناخت (10)،پس او از کسانیست که خدای-تبارک و تعالی-دل او را به إیمان جای داده است و سینه او را روشن (11)گردانیده است (12)به إسلام (13)و گردیده (14)است عارف و (15)بینا،و کسی که این معرفت ندارد،او صاحب شک و ریب (16)است.ای سلمان و ای جندب! (17)گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!حضرت فرمود

ص:115

1- (1)) -نورانیّت/ M نورانیه.
2- (2)) -جندب/در M باء زبر دارد!
3- (3)) -کشیدیم/ M کشیدم.
4- (4)) -صلوات/در M واپسین حرف زیر دارد!
5- (5)) -علیه/در R نیامده است.از M ضبط شد.
6- (6)) -کار/در M راء زیر دارد.
7- (7)) -که/ M ندارد.
8- (8)) -واجبست/ M واجب است.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -شناخت/در M تاء زبر دارد!
11- (11)) -روشن/ M روشن[!].
12- (12)) -است/در M تاء زبر دارد!
13- (13)) -إسلام/در M میم زیر دارد!
14- (14)) -گردیده/ M کرده.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -ریب/زبر راء در M بروشنی کتابت گردیده است.
17- (17)) -جندب/در M باء زبر دارد.
که:از جمله شناخت (1)خدای-تبارک و تعالی-معرفت (2)منست (3)به نورانیّت؛و اینست (4)دین خالصی که خدای-تبارک و تعالی-فرموده است که: وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا (5)اللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفٰاءَ وَ یُقِیمُوا (6)الصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُوا الزَّکٰاهَ وَ ذٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ (7)(8).

ترجمه (9)این آیت آنست (10)که مأمور نشده اند مگر به آنکه عبادت کنند پروردگار خود را و خالص گردانند دین را از برای او و میل کنند از دینهای باطل به دین حق و به پای دارند نماز را و بدهند زکات مال را و اینست (11)دین درست.حضرت می فرماید (12)که:معنی این آیه آنست که خلایق مأمور نشده اند مگر به نبوّت محمّد رسول اللّه (13)-صلّی اللّه علیه و آله (14)-و این دین حنیفیّه (15)محمّدیّه سهله (16)خوش آیند (17)آسانست (18)و (19)آنکه خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که: وَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰهَ (20)پس هرکه إقامت (21)کند ولایت (22)مرا و مرا إمام خود داند و مرتبت مرا بداند و به شرایط آن عمل کند،پس او به پای داشته است نماز را و به پای داشتن ولایت (23)من کاریست دشوار

ص:116

1- (1)) -شناخت/در M تاء زبر دارد!
2- (2)) -معرفت/ M شناخت.
3- (3)) -منست/ M من است.
4- (4)) -اینست/ M این است.
5- (5)) -لیعبدوا/در M حرف یکم زبر دارد!همچنین در M ألف پایانی هم از قلم افتاده است.
6- (6)) -یقیموا/ R یقیمو.ضبط نص،موافق M است.
7- (7)) -القیّمه/در M حرف واپسین پیش دارد.
8- (8)) -قرآن کریم:س 98،ی 5.
9- (9)) -ترجمه/در M جیم پیش دارد.
10- (10)) -آنست/ M این است.
11- (11)) -اینست/ M این است.
12- (12)) -می فرماید/ M فرمود.
13- (13)) -رسول اللّه/ M ندارد.
14- (14)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
15- (15)) -حنیفیّه/ M حنفیه.
16- (16)) -سهله/در M لام زبر دارد.
17- (17)) -خوش آیند/ M خوش اینده.
18- (18)) -آسانست/ M انسان است.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
20- (20)) -قرآن کریم:س 2،ی 3.
21- (21)) -إقامت/در M تاء زبر دارد.
22- (22)) -ولایت/در M تاء زبر دارد.
23- (23)) -ولایت/در M حرف یکم زبر دارد.
بس (1)دشوار. (2)نمی تواند این بار را برداشتن (3)مگر فرشته[ای]مقرّب یا پیغمبری مرسل یا مؤمنی که خدای-تبارک و تعالی-إیمان را در دل او جای داده باشد.پس فرشته هرگاه مقرّب نباشد این بار (4)برنمی دارد و پیغمبر هرگاه مرسل نباشد به این نمی تواند رسید و مؤمن هرگاه ممتحن نباشد این بار (5)نمی تواند کشید.سلمان گوید:گفتم:یا أمیر المؤمنین!کیست این مؤمن و چیست نهایت او (6)و حدّ او تا (7)ما او را بشناسیم؟پس حضرت-صلوات (8)اللّه علیه-فرمود که:ای سلمان!گفتم:لبّیک!ای برادر رسول خدا!فرمود که:مؤمن ممتحن آنست که هرچیز از کارهای ما و صفات ما و بزرگی ما که به او رسد سینه اش روشن شود (9)و گنجایش قبول او داشته باشد (10)و قبول کند (11)و (12)شک و ریبی (13)او را حاصل نشود.بدان-ای أبوذر!-که من بنده خدای-تبارک و تعالی-ام و خلیفه خداام بر بندگان او.ما را خدا مدانید و (14)بگویید (15)در فضیلت ما هرچه خواهید؛ که شما به کنه ما نمی رسید و وصف ما را نهایت نیست.پس بدرستی که خدای-تبارک و تعالی-به ما داده است (16)مرتبه[ای]عظیم تر و بالاتر از آنکه شما توانید صفت ما را بیان کرد یا در خاطر شما تواند گذشت (17)که ما در چه مرتبه ایم. (18)وقتی که ما را چنین

ص:117

1- (1)) -بس/در R این کلمه سه نقطه زیر سین دارد و دیگر هیچ. M پس.
2- (2)) -دشوار/ M ندارد.
3- (3)) -برداشتن/در M باء زیر دارد.
4- (4)) -بار/ M +را.
5- (5)) -بار/ M +را.
6- (6)) -او/ M آن.
7- (7)) -حدّ او تا/ M چون.
8- (8)) -صلوات/ M صلوه.
9- (9)) -شود/ M کردد.
10- (10)) -باشد/در M شین زیر دارد.
11- (11)) -و قبول کند/ M ندارد.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -ریبی/زبر راء در M صریح است.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -بگویید/ M بکوئید.ضبط نص،موافق R است.
16- (16)) -است/در M سین زبر دارد!
17- (17)) -گذشت/در M شین زبر دارد!
18- (18)) -ایم/ M ندارد.
دانستید شما مؤمنید.سلمان گفت که:گفتم:ای برادر رسول خدا (1)!مراد (2)از این إقامت صلوه (3)،إقامت ولایتست (4)؟حضرت فرمود که:بلی ای سلمان!و تصدیق این می کند قول (5)خدای-تبارک (6)و تعالی-در قرآن مجید که: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰهِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَهٌ (7)إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ (8)یعنی:یاری جویید (9)به صبر و (10)صلوه (11)و (12)بدرستی که صلوه (13)بزرگست و گرانست مگر بر خاشعان. (14)پس صبر درین آیت مراد از آن رسول خداست-صلّی اللّه علیه و آله (15)-و صلوه (16)إقامت (17)ولایت من است ازین (18)جهت است که خدای-تبارک و تعالی-«صلوه»را گفت که گرانست؛نفرمود که«صبر»و«صلوه»هر دو گرانست زیرا که ولایت أمری است (19)عظیم و باریست که گرانست برداشتن او (20)مگر بر خاشعان (21)و مراد از خاشعان (22)شیعیانی اند که بینا شده اند به معرفت ما زیرا که أهل

ص:118

1- (1)) -رسول خدا/ R +ص.این افزونه در M نیست.
2- (2)) -مراد/ M مرا.
3- (3)) -صلوه/ R صلواه.ضبط نص،موافق M است.
4- (4)) -ولایتست/ M ولایه است.
5- (5)) -قول/زبر قاف در M صریح است.
6- (6)) -تبارک و/ M ندارد.
7- (7)) -لکبیره/ M لکبیره.
8- (8)) -قرآن کریم:س 2،ی 45.
9- (9)) -جویید/ M جوئید.ضبط نص،موافق R است.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -صلوه/ R صلواه.ضبط نص،موافق M است.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -صلوه/ R صلواه.
14- (14)) -خاشعان/ M خاشعین.
15- (15)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
16- (16)) -صلوه/ R صلواه.
17- (17)) -إقامت/ M اقامه.
18- (18)) -ازین/ M از این.
19- (19)) -أمری است/ M امریست.
20- (20)) -او/ M ان.
21- (21)) -خاشعان/در M «ن»نیز زیر دارد!
22- (22)) -خاشعان/در M «ن»نیز زیر دارد!
مذاهب (1)فاسده چون مرجئه (2)و قدریّه و خوارج و (3)غیر ایشان (4)از سنّیان (5)إقرار می کنند (6)به نبوّت محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (7)-و میان ایشان (8)خلافی نیست و ایشان مخالفت کرده اند در ولایت من و منکر آنند و إقرار به آن ندارند مگر اندکی و (9)آنهااند که خدای-تبارک و تعالی-وصف کرده است ایشان را به خشوع و (10)خدای-تبارک و تعالی- در جای دیگر در کتاب خود یاد کرده است در نبوّت محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (11)- و ولایت من و فرموده است که: وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ . (12)مراد ازین (13)چاه تعطیل کرده شده ولایت من است که سبب حیات أبدی ایشان بود؛آن را معطّل ساختند و إنکار آن کردند (14)و (15)کسی که إقرار نکند به ولایت من نفع نمی کند او را إیمان به محمّد-صلّی اللّه علیه و آله-بدرستی (16)که این هر دو قرین یکدگرند (17)زیرا که محمّد(ص) پیغمبر مرسل بود (18)و او (19)پیشوای خلق بود و حضرت علی بعد از آن حضرت پیشوای خلق است و وصیّ محمّد است(ص) (20)چنانکه پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله-به او گفت که:

ص:119

1- (1)) -مذاهب/ M مذاهب.
2- (2)) -مرجئه/ R مرحبه. M مرجه.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -ایشان/«ن»در M زیر دارد!
5- (5)) -سنّیان/ M ستنیان.
6- (6)) -می کنند/ M میکند.
7- (7)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
8- (8)) -ایشان/در M «ن»زیر دارد!
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
12- (12)) -قرآن کریم:س 22،ی 45. زیر«قصر مشید»در R به خطّی ریز نوشته شده است:کوشک استوار.
13- (13)) -ازین/ M ار این.
14- (14)) -کردند/ M کرده اند.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -بدرستی/در M سین زبر دارد!
17- (17)) -یکدگرند/ M یکدیکراند.
18- (18)) -بود/ M بود.
19- (19)) -و او/ M و.
20- (20)) -ص/ M ندارد.
یا علی!تو از من به منزله هارونی از موسی،غیر از آنکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود، (1)و اگرنه تو پیغمبر می بودی.و أوّل ما محمّد است (2)و میان ما محمّد است (3)و آخر ما محمّد است-صلوات اللّه علیهم.پس کسی که کامل کند معرفت مرا پس او بر دین ثابت و مستقیم است چنانکه خدای-تبارک و تعالی-فرموده است که:اینست دین قیّم و راست و (4)درست و من بیان کنم به یاری خدا و توفیق خدا.ای سلمان و ای جندب!گفتند:

لبّیک!یا أمیر المؤمنین!حضرت-صلوات اللّه علیه-فرمود که:بودم (5)من و محمّد یک نور از نور خدای-تبارک و تعالی-؛پس خدای-تبارک و تعالی-آن نور را (6)دو قسمت کرد،به نصفی از آن گفت (7)که:باش محمّد،و به نصفی دیگر فرمود که:باش علی.پس ازین (8)جهت است که پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله (9)-فرمود که:علی از منست و من از علی ام (10)و أدا نمی کند به نیابت من رسالت را مگر علی و (11)بتحقیق که أبو بکر (12)را سوره برائت داد و به جانب مکّه روانه ساخت (13).پس جبرئیل آمد (14)و گفت:یا محمّد!حضرت فرمود که:لبّیک! حضرت جبرئیل فرمود که:خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که:این سوره را تو برسانی (15)یا مردی که از تو باشد.پس مرا فرستاد (16)تا أبو بکر را باز گردانیدم (17)و أبو بکر را بد آمد و (18)گفت:یا رسول اللّه!-صلّی اللّه علیه و آله (19)-آیا در شان من چیزی نازل شد؟

ص:120

1- (1)) -بود/ M بود.
2- (2)) -است/ M +ص.
3- (3)) -است/ M +ص.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -بودم/چنین است در R و M .
6- (6)) -نور را/ M نورا.
7- (7)) -گفت/در M تاء زبر دارد.
8- (8)) -ازین/ M از این.
9- (9)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
10- (10)) -علی ام/ M علّیم.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -أبو بکر/ M ابو بکر.
13- (13)) -ساخت/ M ساخت.
14- (14)) -آمد/در M میم زیر دارد.
15- (15)) -برسانی/ M برسان.
16- (16)) -فرستاد/در M دال زیر دارد.
17- (17)) -بازگردانیدم/ M بازاکردانیدم.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
حضرت فرمود که:نه،و لیکن خدای-تبارک و تعالی-می خواهد که أدای رسالت را نکند به غیر از من و (1)علی.ای سلمان و ای جندب! (2)گفتند:لبّیک!ای برادر رسول خدا! (3)حضرت فرمود که:شخصی که قابلیّت نداشته باشد که نامه[ای]را أدا کند از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-، (4)چگونه صلاحیت إمامت (5)داشته باشد؟ای سلمان و ای جندب!بدرستی که من و رسول خدا یک نوریم،رسول خدا محمّد (6)مصطفی-صلّی اللّه علیه و آله- (7)- و (8)برگزیده (9)حضرت (10)إله است (11)و (12)من وصیّ آن حضرت و مرتضی و پسندیده پروردگارم و محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (13)-ناطق بود و من خاموش (14)بودم زیرا که در هر عصری می باید یک معصوم گویا باشد و (15)یک معصوم خاموش (16).ای سلمان!محمّد منذر و بیم کننده است و (17)من هادی و راه نماینده ام چنانکه خدای-تبارک و تعالی- می فرماید: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ (18)یعنی:یا محمّد!تو بیم کننده ای (19)و ترساننده بندگان مرا از عذاب من و هر قومی را هدایت کننده مقرّر کرده ام.پس رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (20)-منذر بود و من هادیم و بعد از آن حضرت أولاد (21)أمجاد

ص:121

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -جندب/در M باء زبر دارد.
3- (3)) -رسول خدا/ R +ص.
4- (4)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
5- (5)) -إمامت/ M امامیت.
6- (6)) -محمّد/ M و حضرت.
7- (7)) -علیه و آله/ R ندارد.از M ضبط شد.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -برگزیده/ M حرف یکم در M هم زیر دارد و هم زبر.
10- (10)) -حضرت/ M ندارد.
11- (11)) -است/ M است[!].
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -خاموش/ M خواموش.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -خاموش/ M خواموش.
17- (17)) -و/در M زبر دارد.
18- (18)) -قرآن کریم:س 13،ی 7.
19- (19)) -بیم کننده ای/ M بیم کننده.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -أولاد/ M +و.
آن حضرت.پس فرمود که خدای-تبارک و تعالی-می فرماید از عقب (1)این آیه که: اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ (2)کُلُّ أُنْثیٰ وَ مٰا تَغِیضُ الْأَرْحٰامُ وَ مٰا (3)تَزْدٰادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعٰالِ (4)سَوٰاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سٰارِبٌ بِالنَّهٰارِ لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ (5)مِنْ أَمْرِ اللّٰهِ . (6)ترجمه آیه کریمه اینست که:خدای-تبارک و تعالی-می داند آنچه بار برمی دارد هر ماده به آنکه نر است یا ماده،صحیح است یا معیوب،سعید است یا شقی،عمر او کوتاه (7)خواهد (8)بود یا دراز، (9)و (10)به کجا خواهد مدفون (11)شد،و می داند کمی و زیادتی رحم را از عدد فرزند که یکی است یا زیاده تا چهار (12)واقع شده است،و (13)از کمی اندام و زیادتی آن،و (14)از مدّت ولادت که کمتر از نه ماه است (15)یا زیاده،و (16)هر چیزی نزد او به قدری و اندازه ایست که از آن در نمی گذرد و از آن کمتر نمی باشد.خداوندیست که دانای پنهان و آشکارست (17)و بزرگوارست به حسب (18)مرتبه و بلندست بر هر چیزی به قدرت یا بزرگوارست از آنکه او را صفتی باشد مثل صفات مخلوقات و (19)متعالیست (20)

ص:122

1- (1)) -عقب/ M عقب.
2- (2)) -تحمل/در R حرف یکم هم دو نقطه بر زبر دارد و هم در زیر. M یحمل.
3- (3)) -ما/ M و R ندارد.
4- (4)) -المتعال/ M لام هم زیر دارد و هم پیش.
5- (5)) -یحفظونه/در M فاء زیر دارد.
6- (6)) -قرآن کریم:س 13،ی 8-11.
7- (7)) -کوتاه/ M دراز.
8- (8)) -خواهد/در M هاء زیر دارد.
9- (9)) -دراز/ M کوتاه.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -خواهد مدفون/ M مدفون خواهد.
12- (12)) -چهار/ M چهار.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -ست/ M است.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -ست/ M است.
18- (18)) -به حسب/ M بحسب.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
20- (20)) -متعالیست/ M تعالی است.
از آن و مساوی است از شما نسبت به او هرکه آهسته سخن گوید و یا بلند گوید و (1)کسی که پنهان باشد در ظلمت شب یا روان باشد در ضیاء روز،مر او را جمعی از فرشتگان (2)هست از پیش روی آن کس و از پس سر او که حفظ می کنند (3)او را به فرموده إلهی یا از عذاب إلهی به دعا (4)هرگاه بندگان گناه می کنند پس پروردگاری که چنین عالم است (5)به أحوال بندگان خود چنین مشفق است به ایشان (6)از برای هر قومی در هر زمانی هادی مقرّر گردانیده که معصوم باشد و خلق را از ضلالت به هدایت آورند (7)و از معصیت به طاعت (8)و از کفر به إیمان.پس آن حضرت دستی بر (9)دست دیگر زد و فرمود (10)که:گردید محمّد صاحب (11)جمع و (12)گردیدم من صاحب (13)نشر.معنی اش (14)آنست-اللّه أعلم-که:

فردای قیامت أمّت آن حضرت جمع خواهند شد هشتاد هزار صف و لیکن علیّ بن أبی طالب همه (15)را پراکنده خواهد ساخت به آنکه شیعیان خود را در بهشت درآورد و (16)دشمنان (17)خود را در دوزخ (18).و گردید محمّد صاحب بهشت و گردیدم من صاحب دوزخ زیرا که از أمّت آن حضرت دشمنان علیّ بن (19)أبی طالب و ستمکاران بر آن حضرت و أولاد آن حضرت و مخالفان او داخل جهنّم خواهند شد؛می گویم به جهنّم

ص:123

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -فرشتگان/در M «ن»زیر دارد.
3- (3)) -می کنند/ M می کند.
4- (4)) -دعا/ M دعاء.
5- (5)) -است/ M است.
6- (6)) -ایشان/در M «ن»زیر دارد.
7- (7)) -آورند/زبر«و»در M صریح است.
8- (8)) -طاعت/ M طاعت.
9- (9)) -بر/ M بر.
10- (10)) -و فرمود/ M و گفت.
11- (11)) -صاحب/در M باء زبر دارد.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -صاحب/در M حاء زبر دارد.
14- (14)) -اش/ M است.
15- (15)) -همه/زبر میم در M صریح است.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -دشمنان/در M حرف یکم زبر دارد.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -بن/ M ابن.
که:نگاه دار این دشمن مرا،و (1)بگذار این دوست مرا.و گردید محمّد-صلّی اللّه علیه و آله- صاحب زلزله قیامت،و (2)گردیدم من صاحب (3)شمار أهل محشر.منم صاحب (4)لوح محفوظ که خدای-تبارک و تعالی-إلهام کرده است مرا آنچه در لوح (5)است.بلی ای سلمان (6)و ای جندب!گردید محمّد،یس و القرءان الحکیم.أشهر در تفسیر او آنست که:

ای سیّد! (7)به حق قرآن با حکمت که از تو جمله پیغمبران مرسلی.و بعضی گفتند که:یس اسم آن حضرتست (8)و از این (9)جهت است که أهل بیت (10)را«آل یس»می نامند و گردید محمّد، (11)ن و القلم.أظهر (12)در تفسیر او آنست که«ن» (13)عبارت از دواتست چنانکه منقولست از حضرت أمیر المؤمنین-صلوات اللّه علیه-که:رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله- فرمود که:أوّل چیزی که خدای-تبارک و تعالی-آفرید قلم بود.پس نون را بیافرید و قلم از آن دوات (14)نوشت آنچه بوده و هست و خواهد بود. (15)و چون پیشتر گذشت که أوّل چیزی که خدای-تبارک و تعالی-آفرید ذات مقدّس مطهّر (16)مصطفوی (17)و مرتضوی بود، پس نون و (18)قلم (19)که مظهر علوم إلهی اند کنایت از ایشان باشد.

و گردید محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (20)-، طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ (21).در

ص:124

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -صاحب/در M باء زبر دارد.
4- (4)) -صاحب/در M باء زبر دارد.
5- (5)) -لوح/ M +محفوظ.
6- (6)) -سلمان/در M «ن»زیر دارد.
7- (7)) -سیّد/زبر سین در M صریح است.
8- (8)) -حضرتست/ M حضرت است.
9- (9)) -از این/ M ان.
10- (10)) -بیت/زبر باء در M صریح است.
11- (11)) -محمّد/ M +ص.
12- (12)) -أظهر/ M اظهر.
13- (13)) -ن/ M ان.
14- (14)) -دوات/در M تاء زیر دارد.
15- (15)) -سنج:بحار الأنوار 372/54.
16- (16)) -مطهّر/ M ندارد.
17- (17)) -مصطفوی/ M مصطوی[!].
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -قلم/چنین است در R . M القلم.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -قرآن کریم:س 20،ی 1-2.
تفسیر«طه»اختلاف بسیاری واقع شده است (1)میان مفسّران.أمّا جمعی کثیر ازیشان (2)برانند که از جمله هفت نام رسالت پناه محمّدی است-صلّی اللّه علیه و آله (3)-که در قرآن واقع شده است چنانکه از ابن عبّاس مرویست که او از رسول خدا(ص) (4)روایت کرد که:

آن حضرت فرمود که:خدای-تبارک و تعالی-مرا در قرآن به هفت نام خواند:محمّد و أحمد و طه و یس و مزّمّل و مدّثّر و عبد اللّه. (5)پس برین (6)تقدیر منادی (7)باشد که حرف ندا ازو (8)حذف شده است.یعنی:ای محمّد!ما قرآن را نفرستادیم به سوی تو که تو تعب (9)بکشی چنانکه منقولست که (10)آن حضرت-صلوات (11)اللّه علیه-در ابتدای رسالت به قیام شب إقدام نمودی و بر یک پا ایستادی تا پشت پای او ورم کردی؛این سوره نازل شد. (12)

و از حضرت إمام به حق ناطق،جعفر بن (13)محمّد الصّادق (14)-صلوات اللّه و سلامه (15)علیهما-منقولست که:طه سوگند است به طهارت أهل بیت (16)رسول خدا(ص)که:

وَ یُطَهِّرَکُمْ (17)تَطْهِیراً . (18)و آنچه این بی بضاعت (19)را به خاطر رسیده است-و (20)اللّه أعلم-آنست که طا به حساب جمّل نه است و (21)ها پنج.مجموع،چهارده می شود.ممکن

ص:125

1- (1)) -شده است/ M ندارد.
2- (2)) -ازیشان/ M از ایشان.
3- (3)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
4- (4)) -ص/ M ندارد.
5- (5)) -عبد اللّه/در M حرف پایانی زیر دارد.
6- (6)) -برین/ M بر این.
7- (7)) -منادی/در M مکرّر نوشته شده است.
8- (8)) -ازو/ M از او.
9- (9)) -تعب/ M تعب[!].
10- (10)) -که/ M از.
11- (11)) -صلوات/ M و R صلواه.
12- (12)) -..نازل شد/«شد»در M نیست.
13- (13)) -بن/ M ابن.
14- (14)) -الصّادق/در M واپسین حرف زیر دارد.
15- (15)) -سلامه/در M میم زبر دارد.
16- (16)) -بیت/زبر باء در M صریح است.
17- (17)) -یطهّرکم/در M راء زبر دارد.
18- (18)) -قرآن کریم:س 33،ی 33.
19- (19)) -بی بضاعت/در M تاء زیر دارد!
20- (20)) -و/در R نیامده ولی در M هست.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
است که قسم باشد به چهارده معصوم (1)که خدای-تبارک و تعالی-عالم را از برای وجود ایشان إیجاد کرده-و اللّه أعلم (2)بحقائق (3)الأمور. (4)

و دیگر حضرت می فرماید که:گردید محمّد صاحب (5)دلالات (6)و (7)معجزات و (8)گردیدم من نیز صاحب (9)ایات و (10)علامات و معجزات؛و (11)گردیدم محمّد خاتم (12)پیغمبران و گردیدم (13)من خاتم أوصیاء پیغمبران (14)؛منم راه راستی که خدای-تبارک و تعالی-أمر کرده است به پیروی (15)آن راه؛منم آن خبر عظیمی که مردمان در آن اختلاف کردند و (16)کسی اختلاف نکرد مگر در ولایت من و گردید محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (17)- صاحب (18)دعوت که خلق را به زبان به خدا می خواند و گردیدم من صاحب شمشیر محمّد(ص) (19)که مردم را به شمشیر به راه آوردم.گردید محمّد پیغمبر مرسل و گردیدم من صاحب أمر پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله (20)-که خدای-تبارک و تعالی-فرموده است که:

یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ (21)یعنی إلقا می کند خدای (22)-تبارک

ص:126

1- (1)) -معصوم/واپسین حرف در M زیر دارد.
2- (2)) -أعلم/ M یعلم.
3- (3)) -بحقائق/ M بحقایق.
4- (4)) -الأمور/ M ندارد.
5- (5)) -صاحب/در M واپسین حرف زبر دارد!
6- (6)) -دلالات/در M واپسین حرف زبر دارد!
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -صاحب/در M واپسین حرف زبر دارد.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -و/در R نیامده ولی در M هست.
12- (12)) -خاتم/در M هر دو حرف واپسین زبر دارند.
13- (13)) -و گردیدم/ M ندارد.
14- (14)) -پیغمبران/در M «ن»زیر دارد!
15- (15)) -پیروی/ R بی روی.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
18- (18)) -صاحب/در M باء زبر دارد.
19- (19)) -ص/ M ندارد.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -قرآن کریم:س 40،ی 15.
22- (22)) -خدای/ R خدایی.ضبط نص،موافق M است.
و تعالی-روح را از أمر خود بر هرکه می خواهد از بندگان خود و این روح برگزیده خداست که عطا نمی کند و (1)إلقا نمی کند این روح را مگر بر فرشته مقرّب یا پیغمبر مرسل یا وصیّ پیغمبر برگزیده.پس کسی که خدای-تبارک و تعالی-او را این روح کرامت کند،او را از سایر مردمان ممتاز می گرداند و او را قادر می گرداند به قدرت خود و می دهد او را زنده (2)گردانیدن مردگان (3)و می داند به سبب این روح آنچه بوده است (4)و آنچه خواهد بود و می تواند که برود (5)از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق (6)در یک چشم برهم زدن و می داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و می داند آنچه (7)در خاطر خطور می کند و آنچه در دلها می گذرد.

ای سلمان و ای جندب! (8)گردید محمّد آن ذکری که خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که:بدرستی که فرستادیم (9)به سوی شما ذکری را یعنی یادآورنده خدای-تبارک و تعالی- و ثواب و (10)عقاب او که آن پیغمبری است که تلاوت می کند بر شما آیات مرا.آیا عقل خود را به کار نمی فرمایید؟ (11)بدرستی که به من داده اند علم مرگها که می دانم که هرکس در چه وقت می میرد و به چه مرگ می میرد و به من داده اند علم بلاهایی (12)که نازل می شود که چه بلا نازل می گردد (13)و در چه وقت می آید و به من داده اند علم جدایی (14)میان خصمها که هر دو کس را می دانم که در میان ایشان چه نحو حکم می باید کرد و به من أمانت داده اند (15)علم قرآن را و آنچه واقع خواهد شد تا روز قیامت و محمّد-صلّی اللّه

ص:127

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -زنده/در M دال زبر دارد.
3- (3)) -مردگان/در M «ن»زیر دارد!
4- (4)) -است/ M است.
5- (5)) -برود/ M ندارد.
6- (6)) -مشرق/در M واپسین حرف زیر دارد.
7- (7)) -آنچه/ M +را.
8- (8)) -جندب/ M جندب.
9- (9)) -فرستادیم/ M فرستاده ایم.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -نمی فرمایید/ M نمی فرماید.
12- (12)) -بلاهایی/ M بلاهای.
13- (13)) -می گردد/ M میْ اید کردد.
14- (14)) -جدایی/ M جدائی.
15- (15)) -داده اند/ M داده ند.
علیه و آله (1)-إقامت حجّت کرد بر خلق و تبلیغ رسالت کرد و از آن جمله إمامت و ولایت مرا واضح گردانید و (2)گردیدم من حجّت خدا بر خلق خدای-تبارک و تعالی.داده است به من آنچه نداده است به کسی دیگر،نه از پیشینیان و نه از پسینیان، (3)نه (4)پیغمبر مرسل را (5)و نه (6)فرشته مقرّب را.ای سلمان و (7)ای جندب!گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین! (8)حضرت- صلوات اللّه و سلامه علیه (9)-فرمود که:منم آن کس (10)که برداشتم نوح را در کشتی به أمر پروردگار خود.منم آن کسی (11)که (12)بیرون آوردم یونس را از شکم ماهی به إذن پروردگار.منم آن کسی (13)که گذرانیدم موسی بن عمران را از دریا به أمر پروردگار. (14)منم آن کسی (15)که بیرون آوردم إبراهیم را از آتش به أمر پروردگار. (16)منم آن کس که جاری (17)گردانیدم نهرها را در آن آتش و شکافتم چشمه های او را و کشتم درختهای او را به إذن پروردگار.منم عذاب روز ظل و آن ابری بود که قوم شعیب را فرا گرفت (18)و ایشان (19)از سختی گرما پناه به او بردند؛پس همه (20)را فرا گرفت و (21)هلاک کرد.منم نداکننده در نفخ

ص:128

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -پسینیان/در M حرف واپسین زیر دارد! M +و.
4- (4)) -نه/ M +ار[ظ:از].
5- (5)) -را/ M ندارد.
6- (6)) -نه/ M +از.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -أمیر المؤمنین/ M +ع.
9- (9)) -صلوات اللّه و سلامه علیه/ M ندارد.
10- (10)) -آن کس/ R آنکسی(که البتّه به نظر می رسد خطّ خردی روی یاء کشیده شده است). ضبط نص،موافق M است.
11- (11)) -آن کسی/ M انکس.
12- (12)) -که/ M +یونس را.
13- (13)) -آن کسی/ M ندارد.
14- (14)) -پروردگار/در M واپسین حرف زیر دارد.
15- (15)) -آن کسی/ M انکس.
16- (16)) -پروردگار/در M واپسین حرف زیر دارد.
17- (17)) -جاری/ M ندارد.
18- (18)) -گرفت/در M تاء زبر دارد!
19- (19)) -ایشان/ M +را.
20- (20)) -همه/در M «م»زبر دارد.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
صور از جایی (1)نزدیک که بشنوند او را جن و (2)إنس و جماعتی چنین فهمند که من به همه (3)کس می توانم فهمانید و (4)شنوانید از ستمکاران و (5)منافقان به زبانهای ایشان. (6)

منم (7)خضر عالم موسی.منم یاددهنده سلیمان (8)و داود.منم ذو القرنین.منم قدرت خدای-تبارک و تعالی.

ای سلمان و (9)ای جندب!منم محمّد و محمّد منست، (10)و منم از (11)محمّد و محمّد از من. (12)خدای-تبارک و تعالی-می فرماید: مَرَجَ (13)الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیٰانِ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخٌ (14)لاٰ یَبْغِیٰانِ . (15)در تفسیر أهل بیت (16)وارد شده (17)است که مراد ازین (18)آیه آنست که خدای- تبارک و تعالی-در آمیخت دو دریا را تا آمیخته شوند (19)و مراد ازین (20)دو دریا حضرت أمیر المؤمنین و فاطمه زهراست-صلوات اللّه علیهما-که یکی دریای علم بود و (21)یکی دریای (22)حلم؛ (23)یکی دریای (24)شجاعت و یکی دریای سخاوت،و در میان حایلی هست تا باهم آمیخته نشوند و آن رسول خداست (25)(ص) (26)و بیرون می آید

ص:129

1- (1)) -جایی/ M جای.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -همه/در M «م»زبر دارد.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -و/ M +منقا.
6- (6)) -ایشان/در M «ن»زیر دارد.
7- (7)) -منم/ M ندارد.
8- (8)) -سلیمان/زبر لام در M صریح است.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -منست/ M من است.
11- (11)) -از/در M روی آن(ظ)خطی کشیده شده.
12- (12)) -محمّد از من/ M من محمد.
13- (13)) -مرج/ M مرج.
14- (14)) -برزخ/ M برزخ.
15- (15)) -قرآن کریم:س 55،ی 19.
16- (16)) -بیت/زبر باء در M صریح است.
17- (17)) -شده/در M دال زیر دارد.
18- (18)) -ازین/ M از این.
19- (19)) -شوند/ M نشوند.
20- (20)) -ازین/ M از این.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
22- (22)) -دریای/ R دریاء.ضبط نص،موافق M است.
23- (23)) -حلم/ M حکم.
24- (24)) -دریای/ R دریاء. M دریای.
25- (25)) -ست/ M است.
26- (26)) -ص/ M ندارد.
ازین (1)دو دریا مروارید و مرجان که حسن و حسین باشند-صلوات اللّه و سلامه علیهما.ای سلمان و ای جندب (2)!گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!حضرت فرمود که: (3)بدرستی که مرده ما نمی میرد و غایب ما غایب نمی گردد و کشته ما کشته نمی شود (4)هرگز.ای سلمان و ای جندب!گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!حضرت فرمود که:منم پادشاه هر مؤمن و مؤمنه از هرکه گذشته است و هرکه می آید و مؤیّد ساخته اند مرا به روح عظمت و من حرف زدم بر زبان عیسی بن مریم در گهواره.منم آدم.منم نوح.منم إبراهیم.منم موسی.

منم عیسی (5).منم به هر صورتی که می خواهم می گردم.هرکه مرا ببیند ایشان را دیده است و اگر ظاهر شوم بر مردم در یک صورت هر آینه همه (6)هلاک شوند (7)در من و گویند که:او را زوال و تغیّر (8)نیست و کافر شوند. (9)و بدرستی که نیستم من مگر بنده ای (10)از بندگان خدای-تبارک و (11)تعالی.ما را خدا مدانید و در فضیلت ما هرچه خواهید بگوئید؛که هرچه بگوئید نرسیده است به حقیقت آنچه مقرّر ساخته است (12)خدای-تبارک و تعالی-از برای ما بلکه به صد یک او نمی رسید زیرا که ما آیات و علامات پروردگاریم و دلایل

ص:130

1- (1)) -ازین/ M از این.
2- (2)) -جندب/در M واپسین حرف زبر دارد.
3- (3)) -که/ M و R +منم پادشاه ولی در R روی آن خط زده شده است.
4- (4)) -نمی شود/ R نمی شوند.ضبط نص،موافق M است.
5- (5)) -منم عیسی/در M پیش از«منم موسی»آمده است.
6- (6)) -همه/در M «م»زبر دارد.
7- (7)) -شوند/ M می شوند.ضبط نص،موافق R است.
8- (8)) -تغیّر/ R و M تغیر.در R پس از«تغیر»لفظی شبیه«باشد»نوشته شده و البتّه خط زده شده است.
9- (9)) -و کافر شوند/در R به خطّی ریز بالای سطر نوشته شده است. M به جای«و»،«همه» دارد.
10- (10)) -بنده ای/ M بنده.
11- (11)) -تبارک و/ M ندارد.
12- (12)) -ساخته است/ M کردانیده.
و (1)بیّنات اوئیم و حجّتهای خدائیم بر خلق و خلیفه های اوئیم و أمینان حضرت إلهیم و إمامان اوئیم.مائیم وجه اللّه و (2)عین اللّه و (3)لسان اللّه-و تفسیر أکثر اینها خواهد آمد در ضمن شرح؛إن شاء اللّه.

به سبب دشمنی ما خدای-تبارک و تعالی-بندگان خود را عذاب می کند و به سبب دوستی و متابعت ما ثواب می دهد و از میان خلق خود ما را معصوم و مطهّر گردانید و ما را برگزید و اگر کسی بگوید که:چرا؟و چگونه؟ (4)و در کجا؟، (5)هر آینه کافر می گردد و مشرک،زیرا که نمی رسد کسی را که ازو سؤال کند از آنچه او می کند چه هرچه می کند همه بر وفق حکمت می کند (6)و او را می رسد که از همه سؤال کند از هرچه می کنند.ای سلمان و ای جندب!

گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!

حضرت (7)-صلوات اللّه علیه-فرمود که:هرکه (8)إیمان بیاورد به آنچه گفتم و تصدیق کند به آنچه بیان کردم و تفسیر کردم و شرح کردم (9)و واضح گردانیدم و روشن ساختم و مبرهن ساختم،پس او مؤمنیست ممتحن که خدای-تبارک و تعالی-إیمان را در دل او جای داده است و سینه او را باز کرده و روشن ساخته است از برای إسلام و او عارفی است بینا که به نهایت عرفان رسیده است (10)و تمام و کامل شده است؛و هرکه شک کند

ص:131

1- (1)) -و/ M ندارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -و چگونه/در M «و»یا«چ»زبر دارد.
5- (5)) -کجا/ M +و.
6- (6)) -آنچه او...حکمت می کند/ M هرچه میکنند.
7- (7)) -حضرت/در M روی واپسین حرف دو زبر نهاده شده است!!
8- (8)) -هرکه/در R مکرّر نوشته شده است.
9- (9)) -و شرح کردم/ M ندارد.
10- (10)) -رسیده است/ M رسید است.
و (1)عناد ورزد و توقّف کند و حیران شود و صاحب (2)شک شود،پس او تقصیر کرده است و دشمن ماست. (3)ای سلمان و جندب!

گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!

حضرت فرمود که:من میرانم و من (4)زنده می گردانم به إذن پروردگار خود،و من خبر می دهم شما را به آنچه می خورید و آنچه ذخیره می سازید در خانه های (5)خود به إذن پروردگار،و منم دانا به پنهان دلهای (6)شما و إمامان از فرزندان من نیز می دانند (7)و هرچه خواهند می توانند کرد،زیرا که ما همه (8)یکی ایم (9)،أوّل ما محمّد است و آخر ما محمّد است و همه ما محمّدیم.پس جدایی میندازید (10)میان ما.پس بدرستی که ما ظاهر می شویم در هر زمانی و در هر وقتی در هر دوری (11)در هر صورتی که خواهیم به إذن خدای-تبارک و تعالی-و خواهش ما خواهش خداست و هرگاه ما نخواهیم (12)خدا نمی خواهد.وای همه وای بر کسی که إنکار کند فضیلت ما را و برگزیدگی ما را و آنچه پروردگار ما به ما داده است،زیرا که هرکه إنکار کند چیزی از آن چیزهایی (13)که خدای -تبارک و تعالی-به ما ارزانی داشته است (14)،پس بتحقیق که إنکار قدرت إلهی و خواهش

ص:132

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -صاحب/در M واپسین حرف زبر دارد!
3- (3)) -ماست/ M ندارد.
4- (4)) -من/ M ندارد.
5- (5)) -خانه های/ M و R خانهای. آشنایان به هنجارهای رسم الخطّی پیشینیان می دانند که«خانهای»هم جمع«خان»تواند بود و هم جمع«خانه».
6- (6)) -دلهای/در M حرف یکم زبر دارد.
7- (7)) -می دانند/ M می داند.
8- (8)) -همه/در M «م»زبر دارد.
9- (9)) -یکی ایم/ R یکی ام.ضبط نص،موافق M است.
10- (10)) -میندازید/ M می سازید.
11- (11)) -دوری/ M دوری و.
12- (12)) -نخواهیم/ M نمی خواهیم.
13- (13)) -چیزهایی/ M چیزهای.
14- (14)) -است/ M ندارد.
إلهی کرده است (1)در حقّ ما.ای سلمان و ای جندب!

گفتند:لبّیک!یا أمیر المؤمنین!

حضرت فرمود که:بتحقیق که پروردگار ما به ما عطا کرده است آنچه بزرگتر و عظیم تر و بالاتر و بزرگوارتر ازینهاست. (2)

همه گفتیم:یا أمیر المؤمنین!چه چیز است آنچه عطا کرده است شما را پروردگار شما که ازینها همه (3)عظیم تر (4)و بزرگ تر (5)است؟

حضرت-صلوات (6)اللّه علیه-فرمود که:به ما داده است پروردگار ما اسم أعظم خود را که اگر خواهیم بدریم و (7)پاره کنیم (8)آسمانها و (9)زمینها و بهشت و دوزخ را،و (10)به سبب آن به آسمان بالا رویم یا به (11)زمین به زیر رویم و به مغرب رویم و به مشرق رویم و به (12)عرش رویم (13)و بر عرش نشینیم و با خدا سخن گوئیم (14)و إطاعت می کنند ما را هرچیز حتّی آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و (15)کوهها و درختان و چهارپایان و دریاها و بهشت (16)و دوزخ.اینها همه را خدای-تبارک و تعالی-به ما داده است به برکت (17)اسم أعظمی که به ما یاد داده است و ما را به آن مخصوص گردانیده است،و با

ص:133

1- (1)) -و خواهش إلهی کرده است/ R در إدامه افزوده است:«و خواهش الهی»؛آنگاه روی دو لفظ«خواهش»و«الهی»را در این افزونه خط زده اند.
2- (2)) -ازینهاست/ M از اینها است.[کذا].
3- (3)) -همه/در M زبر دارد.
4- (4)) -عظیم تر/ M عظیم.
5- (5)) -بزرگ تر/ M بزرکوارتر.
6- (6)) -صلوات/ M صلواه.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -کنیم/در M «ن»زبر دارد!
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -به/ M بر.
12- (12)) -به/ M با.
13- (13)) -رویم/ M ندارد.
14- (14)) -گوئیم/ M کوییم[!].
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -بهشت/ M بهشتها(ولی روی«سها»-ظ.به نشانه حذف نقطه چین شده است).
17- (17)) -برکت/در M حرف واپسین زبر دارد!
اینها همه،چیزی می خوریم و می آشامیم و در بازارها راه می رویم و این کارها (1)می کنیم به أمر پروردگار،و ما بندگان خاص پروردگاریم که سبقت بر وی نمی گیریم به سخن و به أمر او کار (2)می کنیم و ما را (3)گردانید همه معصوم و مطهّر و زیادتی داد بر بسیاری از بندگان مؤمن خود.پس ما می گوئیم که:حمد و سپاس و ستایش آن پروردگاری را که هدایت کرد ما را به این مرتبه و ما نبودیم که هدایت یابیم اگر خدای-تبارک و تعالی-ما را هدایت نمی کرد،و تمام است (4)کلمه عذاب بر کافران یعنی آنهائی (5)که إنکار می کنند آنچه خدای-تبارک و تعالی-ما را داده است از فضل و إحسان.ای سلمان و (6)ای جندب! (7)این معرفت منست (8)به نورانیّت.پس به این دست زنید تا راه یابید.پس بدرستی که هیچ یک از شیعیان ما به حدّ بینایی (9)نمی رسند تا مرا به نورانیّت نشناسند.پس چون مرا به نورانیّت (10)شناختند بینااند و به تمام و کمال خود رسیده اند و به دریای (11)علم فرو رفته اند و به مرتبه فضل خود رسیده اند و مطّلع شده اند (12)بر سرّی از أسرار إلهی و پنهان خزینه های او.